با بستهی بزرگ بستنی داخل خانه شد. مجله را از کیفش بیرون آورد و سمت اتاق یاسی رنگ رفت.
+ اونا عاشقشون شدن! اونا چاپشون کردن عزیزم.
چشمهای او درخشید، خندید و آغوشش را گشود.
- اونا هم مثل من ستارهها رو دوست دارن؟
نوشتههایش پر از ستارهها و جهانهای موازی بود. چه کسی از داستانکهای جذابش میگذشت؟ عجیب و جذاب، مثل خود او.
YOU ARE READING
death history
Short Story[ COMPLETED ] او آبی دوست دارد، سیب دوست دارد، شکلات دوست دارد. او زیبا مینویسد، زیبا میسراید.