》تهیونگ》
بعد از دانشگاه با یونگی هیونگ برگشتیم خونه، یونگی تو دانشگاه ما درس میخوند اما یه سال از ما بزرگتر بود.
نشستیم تو ماشین و یونگ راه افتاد و من رفتم تو فکر اون پسر کیوت گفت اسمش چی بود؟ جونکوک؟ جئون جونکوک، یعنی ممکنه؟ تو فکر و خیال بودم که که هیونگ گفت: هی ته کجایی؟
تهیونگ: آ.. هیچی هیونگ امروز یه پسر تو دانشگاه بود که خیلی شبیه کوکی بود. گیج شدم واقعا نمیدونم هیونگ یعنی ممکنه خودش باشه؟
یونگی: خب میتونی مشخصاتشو بدی به من تا برات پیگیری کنم شاید تونستم پروندشو برات در بیارم، هوم؟
تهیونگ: من فقط میدونم اسمش جئون جونکوکه و از اونجایی که با ما درس میخونه پس همسن منه
یونگی:اوکی پیگیری میکنم
تهیونگ: ممنون هیونگ
یونگی: کاری نکردم ته ته
بعد از ۱ ۰ دقیقه رانندگی رسیدیم خونه من و با هیونگ ناهار خوردیم؛ من خونه جدا داشتم و به خاطر اون روز کذایی بعد از ۱۸ سالگی پیش اون مرد بر نگشتم.
《جونکوک》
نزدیک دو ماه از شروع دانشگاه میگذره و تو این مدت همه چیز عالی و حدید بوده برام. جیمین همیون روزتی اول منو با دوستاش آشنا کرد و باید بگم،خدای من اونا عالین نامجون و جین هیونگ هردو سال آخرین و واقعا عالین.
نامجون هیونگ یه شخص کاملا منتقی و خیلی متشخصه که روی هر شرایطی کنترل داره و خوب میتونه حین هیونگو مهار کنه.
جین هیونگ یا به قول خودش ورد واید هندسام ووقعا زیباست ولی جرئت نکنین اینو به خودش بگین چون اینقدر از خودش تعریف میکنه که... اما در کل واقعا هیونگ خوبیه و اینکه عقلش اصلا به سنش نمیخوره به حدی که اون اوایل فکر میکردم از ما کوچیکتره.
البته باید بگم که من در کنار همه اینا یکم استرس دارم چون امتحانات نهایی تو راهه و خب من یکم میترسم اما جین هیونگ میگه اینا برای سال اول عادیه.
برای امروز بعد از مدرسه هیونگامو دعوت کردم خونمون و هوسوک هیونگم هست قراره حال کنیم؛ مگه میشه جایی هوسوک هیونگ باشه و خوش نگذره اون بمب انرژیه و خب بنده هیچوقت نفهمیدم اینهمه انرژی رو از کجا میاره.
وقتی رسیدم خونه سریع ناهار خوردم و یه دوش سریع گرفتم بعدم یه دست بلوز و شلوار ورزشی پوشیدم و آماده بودم که صدای زنگ در اومد؛ از پله ها اومدم پایین که همون موقع خدمتکار در رو باز کرد و بچه ها وارد شدند.
جونکوک: هی هیونگ خوش اومدی.
جیمین: ممنون کوک خاله کجاست ؟
جونکوک: مامان بالاس هیونگ؛ اوه جیهوپ هیونگ بیا تو
جیهوپ:من که میام اگه این هیونگت از جلوی در بره کنار
جیمین: بیا بابا توام
جیهوپ: جی کی چطوری پسر؟
جونکوک: خوبم جی هوپ بیا تو
هوسوک هیونگ یکی زد تو سرمو گفت: پسره احمق اون کوتوله هیونگه اونوقت من جی هوپ؟
جونکوک: آخ باش هیونگ بیا تو دیگه اه من نمیدونم شما دو تا چرا اینقدر به دم در علاقه دارین.
بالاخره بعد از کتک خوردن من هیونگ رضایت داد و اومد تو جیمین هیونگم که رفته بود بالا پیش مامان، هنوز نیومده مامانو به من ترجیح داد.
جونکوک: جی هوپ پایه ای بترکونیم؟
جیهوپ: چی تو ذهنته ؟
جونکوک: هیچ هیونگ فقط دلم میخواس بیاد قدیما یکم برقصیم
جبهوپ: باورم نمیشه تو این پیشنهادو دادی پسر
جونکوک: چرا؟ مگه بده؟
جیهوپ : نه بهترین پیشنهادی بود که تو عمرت دادی جی کی
جونکوک: اوکی حالا چی بزارم ؟
جیهوپ: فایر
جونکوک: lets get it !
داشتیم با هیونگ حال میکردیم که یهو آهنگ قطع شد.
جیمین: بدون من نامردا؟
جونکوک: تو که دیگه خودت اومدی هیونگ
جیمین هیونگم اومد و کلی رقصیم بعدم هممون از شدت خستگی رو یکی از کاناپه ها افتادیم که آجوما اومد و برامون سه تا شربت انرژی زا اورد.
جیهوپ: آجوما توام؟
آجوما لبخندی زد و گفت: مگه من چند سالمه ؟
جیهوپ: اوه شما خیلیم جوان تشریف دارین.
بعدم خودش زد زیر خنده که آجوما یکی زد تو سرش و گفت: خودتو مسخره کن.
همینجوری داشتیم مسخره بازی در میوردیم که که یهو جیمین هیونگ گفت: بچه ها من هفته دیگه میخوام موقع استراحت قبل از امتحانات یه پارتی بگیرم پایه اید تو این پارتی یه رقص خفن اجرا کنیم؟
من که به خاطر پارتی کلی ذوق کرده بودم گفتم: اوه هیونگ من که بدم نمیاد نطر چند نفرو به خودم جلب کنم جیهوپ هیونگم که هرجا رقص باشه پایس پس مشکلی نیس فقط باید روش کار کنیم تا آبروی خودمونو نبریم.
جیهوپ: من اوکیم پس بریم یه طراحی خفن بزنیم برگ ریزان.
جیمین هیونگ که از خنده نفسش بند اومده بود گفت: وایی خدا اصلا فکر نمیکردم اینقدر پایه باشید بریم که داشته باشیم یه رقص خفن.let's go
》نویسنده》
اکیپ سه نفره هوپمینکوک تمام هفته رو برای این رقص و پارتی تمرین کردند و الان کاملا آماده بودند گرچه نیاز زیادیم به تمرین نداشتند چون هر سه در بهترین آکادمی رقص کره بهترین بودند و خب چه انتظاری ازشون میره؟
از اون طرف دعوتنامه های پارتی تو کل دانشگاه پخش شده بود و همه هیجان خاصی برای این پارتی داشتند. اما تهیونگ دو دل بود که چیکار کنه از یه طرف هیچ علاقه خاصی به اینجور مراسما نداشت و همیشه از زیرشون در میرفت؛ از یه طرفم کل رانشگاه به این پارتی دعوت بودند و این یه شانس بود برای ته تا بتونه کوکیشو پیدا کنه. اون واقعا دلش برای کوکی تنگ شده بود.
《جیمین》
بعد از اینکه توی سالن همه چیزو چک کردم رفتم تا به بچه ها زنگ بزنم و باهاشون هماهنگ کنم که به موقع اینجا باشند:
جونکوک: بله هیونگ
جیمین: سلام کوک زنگ زدم بگم ساعت ۵اینجا باش تا یه بار دیگه تمرین کنیم.
جونکوک: اه هیونگ ما صد بار این رقصو تمرین کردیم و به فگر نمیکنی ساعت ۵ یکم زوده اخه پارتی ساعت ۷شروع میشه؟
جیمین: همین که گفتم کوک ساعت ۵ اینجا میبینمت به اون هوسوک احمقم خبر بده
جونکوک: اوکی هیونگ آروم باش . بهش خبر میدم فعلا
جیمین: هوف مگه تو برای آدم اعصاب میزاری؟ ۵ میبینمت
》جونکوک》
با هوپی هماهنگ کردم اونم قرار شد بیاد دنبالم تا باهم بریم.
ساعت ۴ونیم بود که رفتم حاظر شم یه دوش مختصر گرفتم و یه پیراهن مشکی براق با یه شلوار جذب مشکی پوشیدم و موهامو ربهتم تو صورتم و یه آرایش کم مشکیم کردم ،با کفشای براق مشکی تیپم کاملا تکمیل میشد.
از پله ها رفتم پایین که بابام تا منو دید یه سوتی زد و گفت: اوه کوک کجا میری که اینقدر تیپ زدی پسر؟ اینقدر تو هودیای لش دیدمت نشناختمت.
زدم زیر خنده گفتم: اوکی دَد حسابی خجالت زدم کردی کافیه؛ جیمین پارتی گرفته و همه دانشگاهم دعوت کرده پاهم قرارع اونجا یکم جلب توجه کنیم به نظرت خوبم؟
پدر: شوخی میکنی؟ عالی شدی مرد خوش بگذره فقط میدونی که...
جونکوک: یس زیاده روی نمیکنم حالا برم؟
پدر: با چی میری؟
جونکوک: هوپ میاد دنبالم
پدر: بد نگذره بهت کوک؟
جونکوک: نگران نباش دَد. من رفتم بدرود
پدرم که خندش گرفته بود گفت: برو کوک..هه هه
منم با دیدن خنده پدر لبخندی زدم و که با صدای بوق هوسوک هیونگ از اون جو پدر پسری خارج شدم و رفتم بیرون.
》جیهوپ》
کوک واقعا جداب شده بود با اون تیپ دارک هرکسی رو به خودش جدب میکرد. درسته که کوک نسبت به ماها بچه تر بود ولی چهره جداب و کیوت و البته بدن رو فرم و خوبی داشت بنابراین فرق زیادی با ما نمیکرد؛ دونسنگ عزیزم واقعا زیباست.
جونکوک: سلام هیونگ
جیهوپ: سلام کوک خوبی؟
جونکوک: خوبم هیونگ هیونگ خوشتیپ شدی!
جیهوپ: ممنون کوک توام
جونکوک: اوه هیونگ تو الان داری از من تعریف میکنی؟
جیهوپ: کوک خواهشا شروع نکن
جونکوک: هاهاها من که کاری نکردم فقط میخواستم بگم خودتو ندیدی چقدر تو این پیراهن قرمز جداب شدی.
جیهوپ: اعتراف میکنم ازت انتطار نداشتم بچه ممنون.
جونکوک: خواهش^-^
》جیمین》
منتطر بچه ها بودم که ماشین هوپ رو از پنجره دیدم از اتاق اومدم بیرون که در خونه باز شد و بچه ها وارد شدند.
جیمین: های گایز
جونکوک: سلام هیونگ، واو باورم نمیشه خیلی خوب شدی
جیمین: باورت بشه بچه ولی.. خودتو دیدی؟
جونکوک: من؟ خیلی زشت شدم نه؟
جیمین: د فاک جونکوک فکر نکنم امشب جذاب تر از تو، تو این مهمونی باشه اونوقت میگی زشت شدم؟
جونکوک: اوه!ممنون هیونگ فکر نمیکردم.
اومدم دوباره یه چیز به جونکوک بگم که هوسوک اومد وسطمون و گفت: گایز آروم باشید لطفا و اینکه هردوتون جذاب شدین لعنتیا حالا بیاین یه بار دیگه تمرین کنیم؛ اوکی؟
جونکوک: اوکی هیونگ بریم
دلم میخواست جونکوکو نصف کنم اون بعد از اتفاقی که تو بچگی براش افتاد خیلی شکست اما هنوزم پر انرژی و خندونه امیدوارم روزی ببینمش که از ته دل میخنده.
رفته بودم تو فاز غم که کوک صدام زد و من رفتم تا یه بار دیگه تمرین کنیم.
____________________
های گایز♡
بخاطر دیر آپ شدن شرمندم و خب سعیکردم این پارت یکم بیشتر بنویسم به عنوان معذرت خواهی.
و اینکه من دیدم خیلیاتون میخونید ولی ووت نمیدین برای همین تصمیم گرفتم برای پارت بعد شرط ووت بزارم...
شرط ووت پارت بعد: ۱۰ ووت
و اینکه این اولین داستان منه پس خوشحال میشم اگه ایراداتمو بهم بگین.
بهم بگین دوست دارین داستان چطور پیش بره؟
I purple you guys💜🌌
YOU ARE READING
until we meet again♡
Fanfictionداستان دو پسر که از بچگی با هم دوست و بودند و همو دوست داشتند اما چی میشه اگه سرنوشت اونارو برای زمان طولانی از هم جدا کنه و ... _این چیه ته ته ؟ _این گردنبند برای اینکه همیشه به یاد من باشی Ganer : romance,school life,smut Main couple: vkook Side...