قسمت دوازدهم : کوچولو

2.1K 308 44
                                    

هر دو به جیمین نگاه کردن و خوب جیمین خجالت زده شده بود نمیدونست چی بگه که پدرش پیش دستی کرد

" خوب یه مدت با هم باشین بعد اگه جفت هم بودید و بعد فارق التحصیلی میتونی مارکش کنی "

جونگ کوک یکم پکر شد ولی خوب کاچی به از هیچیه
نگاهی به فرشته کوچولو انداخت و سرشو به نشونه مثبت تکون داد

" برات صبر میکنم جیمین "

لبخند درخشان جیمین رو دریافت کرد و بعد انگار تازه یادش افتاده بود که برادرش رو با اون امگا تنها گذاشته لباشو گاز گرفت و بوسه کوتاهی رو گوشه لب جیمین کاشت و به سرعت سوار ماشینش شد و رفت

" فکر کنم از خجالت آب شد"

" پدر اون خیلی کیوته اینطور فکر نمیکنی؟"

" هر چی پرنس من بگه حتما همونطوره جونگ کوک واقعا کیوته"

دوتایی وارد خونه شدن و جیمین بالافاصله رفت و هر اتفاقی که افتاده بود رو به مادرش گفت

" یعنی میگی که جین و تهیونگ پسر آقای جئون با هم میت شدن؟ و برادرش با تو اصلا نمیفهمم! یول فکر نمیکنی شاید من مخالف باشم و نخوام تنها پسرم با یه آلفا مثله جئون جونگ کوک میت بشه و باید بگم سوپرایز آره من مخالفم و دیگه چیزی نسنوم در این باره ، و تو کیم جیمین اگه جرعت داری باهاش برو سر قرار تا بدجوری حسابت رو برسم و مثل تمام وقت هیتت تو اتاقت زندانیت کنم"

بعد تموم شدن حرفاش رفت تا به خدمتکارا دستور بده شام رو حاضر کنه و ندید جیمین با اشک جمع شده تو چشماش داره با نگرانی نگاهش میکرد
یول که دید نیلا بدجوری زده وسط کار و هر لحظه ممکنه امگا کوچولوش به گریه بیفته  بلند شد سمت نیلا رفت

" این چه حرفیه جلو جیمین میزنی عاخه عزیز دلم چه اشکالی داره جونگ کوک پسر خوبیه و پدرش هم دوست صمیمی وون هیونگه هیچ دلیل منطقی وجود نداره که مخالفت کنی و اینکه من خواستم اونا تا مدتی باهم باشن شاید بعد یه مدت طب عشقشون پایین اومد و عاقلانه تصمیم گرفتن تو که نمیخوای جیمین تا مدت ها گریه کنه و اعتصاب غذا کنه دلت میخواد پسر کوچولومون بخاطر یه مخالفت جلو چشممون پر پر شه؟"

" آخه یول..."

" هیش عزیزم بسته همه چی رو بسپار به سرنوشت"

****
جین بعد ورود عضو - به قول خودش مانستر سایز - کامل حس کرد که پاره شده حتی نای ناله کردن هم نداشت فقط داشت پشت سر هم ارضا میشد.
خودس هم باور نمیکرد که از داغی عضو تهیونگ ارضا شده
حتی تهیونگ هم از شدت هاتی امگاش داشت به جنون میرسید ضربه محکمی به حفره داغ جین زد و داخلش ارضا شد
" اوه بیبی نتونستم خودمو کنترل کنم خیلی هاتی"
" پس مارکم کن زود باش"
دندونای نیش آلفا رو پوست نازک گردن امگا نشست و بعد از چند ثانیه مارک آلفا رو گردن میتش نشست
" تو باعث رات همیشگیم میشی بیبی"
لبای امگا رو بوسید و برای راند دوم حاضر شدند
حتی فکر اینکه اون امگا الان زیرش بود و یه مارک که مال خودش بود رو گردنش باعث میشد بیخیال بقیه موارد بشه و فقط در حال زندگی کنه البته همیشه اینکار رو میکرد

پارت جدید تو چنل آپ شده
@Inisa_fictionI

واقعا متاسفم سرعت اومده پایین و شرمنده واتپد اندکی برام سخت باز میشه و این بخاطر فیلترشکنه
امیدوارم تو چنل و گروه هم ببینمتون تا بیشتر با هم حرف بزنیم
لاو یا🤗🥰

When night start •|• kookmin 🍷Место, где живут истории. Откройте их для себя