قسمت سیزدهم : پایان

1K 182 12
                                    

یک سال بعد ...
کلمات خطرناک شده بودند. این که هر کلمه وزن خاصی داست رو خوب می‌دونست اما تمام این مدت که با جونگکوک زندگی کرده بود این رو متوجه شده بود که ...
برای جونگکوک فقط ارزش‌های مادی بیشتره.
وقتی جای کلماتی مثل سوییتی، لاولی ، کیوتی ... به کلماتی مثل خفه شو، حوصلت رو ندارم ، بمیر ، دادن کار جیمین تموم شده بود.
جیمین هر دو ماه یک بار رنگ موهاش رو عوض می‌کرد و نمیذاشت که چهرش برای جونگکوک تکراری بشه اما انگار شده بود.
اون روز به عنوان یه امگا با جفت آلفایی که معلوم نبود جفت واقعیش هست یا نه پیمان بست.
پیمان بست و کمتر از سه ماه طول کشید تا جونگکوک ازش سیر بشه.
دیگه خسته شده بود و حس می‌کرد که این راهی که رفته رو از اول اشتباه گرفته.
باید ترک می‌کرد و می‌رفت.
وسایلش رو جمع کرد و خونه‌ای که با عشق وسایلش رو چیده بود رو ترک کرد.

سه روز بعد ...
جایی نمونده بود که جونگکوک دنبال جیمین نگشته باشه.
عطر بدن امگا داشت خونه رو درست مثل صاحبش ترک میکرد.
جونگکوک داشت دیوونه می‌شد. تمام مدت زندگی مشترکشون به آزار دادنش ادامه داده بود چون حس می‌کرد که اگه باهاش مهربون باشه دیگه مثل آلفاهای دیگه نیست.
اشتباه می‌کرد.
جیمین فقط لیاقت مهربونی دیدن داشت نه چیز دیگه.
شیشه های الکل رو از جلوی پاش کنار زد و به اشکاس اجازه‌ی پیشروی داد.
صدای در به گوش جونگکوک رسید و با اینکه حوصله‌ی کسی رو نداشت اما خودش رو به در رسوند.
در رو که باز کرد یه چمدون و عطر خوش امگاش وارد خونه شد.
سر بلند کرد و با جیمین روبه رو شد.
- نمی‌شد ... من نمیخواستم برگردم اما این کوچولو به من و تو به یک اندازه نیاز داره.-
دستی روی شکمش گذاشت و جونگکوک به راحتی مفهوم حرفاش رو فهمید.
فوری جیمین رو به آغوش کشید و محکم  امگاس رو به آغوش کشید.
- جونگکوک مراقب باش درد میگیره.-
جونگکوک سریع فاصله گرفت و جیمین رو برانداز کرد.
- این واقعیه؟ اینجا واقعا بچمون وجود داره؟-
- آره بچمونه. هنوز خیلی کوچولوعه ...-
قبل اینکه حرفاش تموم شه متوجه‌ی چشمای اشکی آلفا شد.
- متاسفم جیمینا ... آلفات متاسفه که اون همه اذیتت کرده. دیگه قول میده هیچ شباهتی به آلفاهای عوضی بیرون از این خونه نداشته باشه. جونگکوک قول میده بهترین پدر برای پاپ کوچولومون بشه.-
- می‌دونم عزیزم. اگه مطمئن نبودم برنمی‌گشتم.من بخشیدمت و می‌خوام دوباره بهت شانس بدم. -
جونگکوک اینبار با احتیاط بیشتری جیمین رو بغل کرد و با خودش به اتاق خوابشون برد.
بعد از سه روز یک خواب راحت با خانواده‌ی کوچیکش خیلی لذت بخش بود.

Você leu todos os capítulos publicados.

⏰ Última atualização: Apr 26, 2022 ⏰

Adicione esta história à sua Biblioteca e seja notificado quando novos capítulos chegarem!

When night start •|• kookmin 🍷Onde histórias criam vida. Descubra agora