Third person pov:
" اما من هنوزم هرشب کابوسِ اون شب رو میبینم..."
با باز شدنِ درِ اتاق،نوکِ خودکار رو از روی صفحه ی سفیدرنگِ کاغذ فاصله داد و به سمتِ در،جایی که سم با لبخند ایستاده بود چرخید.
"چندبار در زدم،ولی متوجه نشدی،بیا پایین صبحانه بخور"
سم با لحنِ نرم و لبخندِ همیشگیِ روی لبهاش گفت."عام..تو برو..منم..منم تا چند دقیقه ی دیگه میام"
گفت و در آخر لبخندِ محوی زد.با خروجِ سم و بسته شدنِ در،نفسِ لرزونی کشید و چند لحظه پلک روی هم فشرد.
دستی به صورتش کشید،دفترِ کوچیکِ قهوه ای رنگش رو از روی میز برداشت و از روی صندلی بلند شد.
به سمتِ تخت رفت،خم شد و گوشه ی تشک رو کمی بلند کرد و دفتر رو زیرِ تشک قرار داد و بعد از متب کردن تخت و ملحفه ها،به سمتِ درِ اتاق رفت و قبل از خروج،چندین ثانیه نگاهِ خیره اش رو به تخت دوخت.
.
.
.
.
لیوانِ توی دستش رو بی هدف تکون داد و نگاهش رو به حباب های تشکیل شده ی سطحِ شیر دوخت.سرش رو کمی بالا گرفت و به صندلیِ خالیِ مقابلش نگاهی انداخت و بعد،نگاهش رو از صندلیِ خالی گرفت و به نیمرخِ سم داد.
"عام..هری صبحانه نمیخوره؟"
با تردید پرسید و قبل از اینکه چشمهای روشنِ پسر به صورتش دوخته بشه،سرش رو پایین انداخت و خودش رو مشغولِ پخش کردنِ مربا روی تستش نشون داد."خیلی زودتر از ما صبحانه شو خورده،هری بیشتر از چهار ساعت نمیخوابه و صبحِ خیلی زود،بعد از صرف صبحانه اش به اتاقِ کارش میره و خودش رو با رنگها و قلمموهاش مشغول میکنه"
سم گفت و بعد از نوشیدنِ آخرین جرعه ی قهوه اش،از پشتِ میز بلند شد و ظرفهای روی میز رو جمع کرد و داخلِ سینک قرار داد.
کمی بعد،لویی هم از پشتِ میز بلند شد و بشقاب و لیوانِ باقی مونده رو برداشت و داخلِ سینک قرار داد.
تماشا کرد که سم پیشبندِ شیری رنگی رو روی لباسش بست و بعد از باز کردنِ شیرِ آب مشغولِ شستنِ ظرفها شد.
"خند دار شدم،مگه نه؟!"
سم با خنده پرسید و اشاره ای به پیشبندش کرد."عام..نه نه..فقط فکر نمیکردم که خودت برای شستنِ ظرفا دست به کار بشی!"
لویی به سرعت گفت و تماشا کرد که سم اسکاچ رو به دست گرفت و با کمی مایع،شروع به شستن ظرفها کرد."خب،قبلا مجبور نبودیم،از اونجایی که ماشینِ ظریفشویی کار رو برامون آسون میکرد"
سم با بیخیالی گفت و ماگ رو به دست گرفت و اسکاچ رو روی بدنه ی سرامیکیش کشید.
YOU ARE READING
Foster Child [°•L.S•°]
Fanfictionمن فقط عاشق شدم... اما شخصِ اشتباهی رو برای عشق ورزیدن انتخاب کردم معشوقه ی من اشتباه بود عشقِ ما ممنوع بود