Chapter_5

371 75 333
                                    

Third person pov:



فاصله ی کوتاهِ بینِ ورودیِ راه‌رو تا درِ چوبیِ تنها اتاقِ اون طبقه رو با چند قدمِ نه چندان بلند به اتمام رسوند.

روی پاشنه ی کفش های کهنه اش چرخید و بعد از لبخندِ متقابلی که در پاسخِ لبخندِ شیرینِ پسر به لب نشوند،جلو رفت و بارِ دیگه تنِ گرمِ بهترین تکیه گاهِ این سال هاشو به آغوش کشید و عطرِ تنِ دوستش رو نفس کشید.

سرانجام بعد از چند دقیقه،قدمی به عقب گذاشت و تنش رو از آغوشِ گرم و برادرانه ی پسر جدا کرد.

لبخندی به لب نشوند و بعد،چند قدمِ آخر رو به جلو گذاشت تا مقابل درِ چوبیِ اتاق قرار گرفت.

دست جلو برد و پشتِ انگشتِ اشاره و وسطش رو چندبار به در کوبید و بعد،دستگیره ی نقره ای رنگ رو میونِ دستِ عرق کرده اش گرفت و بعد از خم کردنش،نفسِ عمیقی کشید و بعد از هُل دادنِ در قدم به داخلِ اتاق گذاشت.

نگاهش رو از صورتِ چروکیده و لبخندِ روی لبهای فردریک گذروند و در آخر نگاهش رو روی صورتِ پسرِ جوونی که روی یکی از مبل‌های اتاق نشسته بود متوقف کرد.

با حسِ سنگینیِ نگاهِ شخصِ سومی داخلِ فضای اتاق،خیره نگاه کردنِ پسرِ مقابلش رو پایان داد و با چرخوندنِ سرش،اینبار نگاهش رو به چشمهای سبز رنگِ مردی داد که برخلافِ اون دو،لبهاش به هیچ لبخندی شکل نگرفته بود.

.
.
.

دسته های ساکِ مشکی رنگش میونِ مشت های گره شده اش فشرده میشد و نگاهِ خونسردِ آبی رنگش جا‌ جای خونه ی نه چندان بزرگِ مقابلش رو زیرِ نظر میگرفت.

اون خونه و چیدمانش،آنچنان که انتظارش میرفت برای پسر جذاب نبود...

نه مجسمه های گوشه و کنارِ خونه به چشمِ پسر اومد،و نه لوسترهای پر زرق و برقِ آویزون شده از سقف،اون رو به شگفتی وا داشت!

خب،اون خونه زیبا بود...
اما مسلما زیباییِ خونه ای که تا قبل از این داخلش زندگی میکرد،قابلِ قیاس با این خونه نبود!

با نشستنِ دستی روی شونه ی راستش،نگاهِ آبی رنگش رو از دیوارِ مقابلش گرفت و با کمی چرخوندنِ سرش به سمتِ راست،چشمهای آبی رنگ و کدرشو به آبی هایی دوخت،که در تضاد با چشمهای خودش،جریانِ زندگی و نشاط،به وضوع درونشون به چشم میخورد.

"چطوره؟از خونه ی جدیدت خوشت میاد؟"
با لبخند و لحنِ نرمی پرسید و با لبخند به صورتِ زیبای پسرِ مقابلش چشم دوخت.

تنها به تکون دادنِ سرش اکتفا کرد و به ارتباطِ چشمیِ بینِ خودشون خاتمه داد.

با سر خوردنِ دستِ پسر و نشستنش پشتِ کمرش،همراهِ سم و مردِ قد بلندِ چشم سبز،به سمتِ کاناپه های نسکافه ای رنگ قدم برداشتن.

Foster Child [°•L.S•°]Where stories live. Discover now