۲۴ اکتبر ۲۰۱۶
بعد مدرسه...
جونگوک به همراه یونگی و نامجون کنار دستگاه خرید نوشابه ایستاده بودن..
همونطور که جونگکوک کوکای خودشو سر میکشید..
نزدیک شدنِ یه پسر رو به خودشون حس کرد..
یه پسر با موهای پرپشت سیاه..لبای خوشگل و خطی..
همون لحظه بود که جونگکوک حس کرد که قلبش داره
میایسته!
پسرک اروم به شونه ی جونگوک زد و با صدای ارومی درخواست کرد
-میشه برید کنار؟!
جونگوک نفس عمیقی کشید و تلاش کرد که مثل کولیا فریاد نکشه
" حتمااا الااان برات هرکاری میکنمم"
سرش رو به نشونه ی مثبت اروم تکون داد و کمی کنار کشید..
پسرک درحالی که سکه رو توی دستگاه مینداخت خبر نداشت که از پشتش..یه نمای سکسی تر و وسوسه انگیز تر به نمایش گذاشته بود..
جونگکوک برگشت سمت دوستاش که مشغول حرف زدن بودن...خواست به جعمشون اضافه بشه که..
صدای تحویل نوشابه باعث شد که جونگکوک وسوسه شه که برگرده..
و همونطور هم شد!
تهیونگ خم شده بود که نوشابه اش رو برداره ولی بوتِ تو پر و نسبتا خوش فرمش توی دیدش قرار گرفته بود..
همون لحظه بود که ناخوداگاه دستشو به سمت تهیونگ دراز کرد و یه اسپنکِ نسبتا کم جونی به بوت ته زد..
قبل اینکه ته موقعیتش رو درک کنه..جونگکوک بازوی نامجون رو گرفت و جاشون رو عوض کرد..
ولی جونگکوک متوجه نشده بود که تهیونگ از شیشه ی دستگاه متوجهش شده..
تهیونگ با نگاه خاصی برگشت و به اونها خیره شد..
جونگکوک تو اون لحظه وانمود کرد که به یه جای دیگه ای خیره اس..و با نگاه خیره ی تهیونگ سرش رو به سمتش برگردوند و سوالی به تهیونگ خیره شد..
روی لب های اون پسر یه لبخند اغواگرانه نشسته بود و باعث میشد...جونگکوک فکر کنه اون پسر یه چیزیش هست!
پسر چند قدم به سمت جونگکوک حرکت کرد و دستش رو دراز کرد و دست جونگکوک رو توی حصارِ دستش گرفت..به دست هاش فشار ارومی وارد کرد..
جونگکوک جاخورده بود ولی پسر با بی اهمیتی جونگکوک رو به سمت خودش کشید و با دست دیگه اش متقابل یه ضربه به بوت جونگکوک زد..
جونگکوک جا خورده بود..
و اون پسر از درون یه حس پیروزمندانه ای داشت..
بعد از اون کارش یونگی و نامجون اوو بلندی کشیدن..
تهیونگ چند قدم عقب رفت و با حفظ همون لبخند رو لباش اینبار روی زانوهاش نشست و نوشابه اش رو از تویِ تحویل دستگاه برداشت..
درحالی که بی توجه بود..عقب گرد کرد و از اونها دور شد..****
توی کافه تریای دانشکده نشسته بود و لیوان یک بار مصرفِ قهوه اش رو روی لب هاش گذاشته بود..
فکر کردن به اتفاق دیشب اون رو بیشتر تو وجودش غرق میکرد و یه حس معذب بودن بهش میداد..
همیشه نباید به حرف جیمین گوش میداد، یادشه هیونگش همیشه میگفت اون یه ادمیه که راحت تحت تاثیر موقعیت و حرف های بقیه قرار میگیره..
چشماش رو بست و قهوه اش رو روی میز محکم اما جوری که مایه داخلش بیرون نریزه ، روی میز گذاشت..
YOU ARE READING
CWKF | Kookv ver☁️
Romance[ پایان یافته ] قبل اینکه ارضا شه رویه صورت ته خم شد و به پلکهای بستهاش که از درد رویه هم افتاده بود، نگاهی انداخت. - اونقدر ازخود راضی هستی که لذت خودت رو هم قبول نمیکنی... دیکش رو از توی سوراخ ته دراورد و بی تفاوت به پسربزرگتر که از درد به خودش...