Part 3

7.7K 802 208
                                    


جونگکوک از خواب بیدار شد و به سقف بالای سرش خیره موند.

خسته بود، و هنوز هم جسمش از خستگی اجازه تکون خوردن بهش نمیداد

اعصابش هر لحظه بهم ریخته تر میشد و نفس های عصبیش بی امون از ریه هاش خارج میشدن و وضعیتش رو ناراحت کننده تر میکردن.

روی تخت نشست و به اطرافش نگاهی انداخت و با کشیدن بدنش سمت لبه ی تشک از تخت خارج شد.

با قدم های اروم و بی حال به سمتِ خروجی اتاق حرکت کرد.

در اتاق رو با بی حوصلگی باز کرد و از اتاق بیرون زد.

خونه با نورِ کمی که از پنجرِه‌ی آشپزخونه به داخل میتابید روشن میشد، و این نشون میداد که کلِ شب رو خوابیده بوده و این اون رو عصبی تر میکرد.

به سمت اشپزخونه رفت و آب معدنی ای که داخلش کمی آب بود رو برداشت.

سر کشید و به سمت سالن پذیرایی رفت ،چراغ رو روشن کرد.

وقتی به ساعت نگاهی انداخت اخمی ساختگی کرد و زیر لبی گفت
-و د فاک...!

تقریبا دو ساعت دیگه شیفتش شروع میشد و اون هنوز دوش هم نگرفته بود.

شونه ای بالا انداخت و به سمت اتاقش حرکت کرد.

حوله اش رو که همیشه یه دونه اضافی توی خونه ی نامجون میذاشت رو برداشت و به سمت سرویسِ حمومی که توی راهرو بود، رفت بعد گرفتن یه دوش خیلی کوچیک، خودش رو برای تایم کاری سختش اماده کرد.

جونگوک عکاسِ اداره ی هنریِ سئول بود.

کار خیلی سنگینی بود
اون میبایستی درطول روز  از 300 اثر هنری عکس برداری میکرد که بتونه زندگیش رو بگذرونه.

البته پولی که درمیاورد هم خوب بود، حداقل لازم نبود که از هیونگش - نامجون - پولی قرض بگیره.

توی این دو سالی که توی اون اداره کار میکرد، تونسته بود زندگی اروم و بی دردسری رو تجربه کنه و با ارامش در طول راه پر فراز و نشیب زندگیش قدم برداره.

البته خسته کننده هم بود..

***

روی زانوهاش نشست، دوربین عکاسیش رو بالا اورد و روبه روی صورتش قرار داد، با کمی تنظیم کردن لنزِ دوربین رو ، روی تابلو زوم کرد.

انگشتش رو رویِ گوشه یِ دوربینش گذاشت

و با صدایِ چیکِ دوربین عکس گرفته شد ، دوربینش رو از صورتش فاصله داد و روبه روش گرفت و به عکسی که گرفته بود، خیره شد.

از رضایت سری تکون داد و به همین منوال از باقیِ تابلو هایِ توی سالن عکس گرفت.

بعد از این که کارش تقریبا تموم شد، عکس های داخلِ دوربینش رو به لپتاپش انتقال داد و همون عکس هارو به مدیربرنامه اش ایمیل کرد که رضایتِ رئیسش برای عکس هارو جلب کنه و بعد عکس هارو به ادیتور بده که توی پوستِر و سایت اداره بزارن.

CWKF | Kookv ver☁️Tahanan ng mga kuwento. Tumuklas ngayon