Last Part

188 55 13
                                    

کیونگسو به این نتیجه رسیده بود که اون جنگل پر از اتفاقات و موجودات عجیبو غریبن که نمیتونه با چشماش ببینتشون ولی دوربین این کارو براش ممکن میکنه!
با بهت به خون هایی که روی زمین ریخته شده بودن نگاه میکرد و سعی داشت خودشو قانع کنه:
-حتما یه نفر شکاری چیزی کرده...
ولی این غیر قابل انکار بود که این حجم از خون-تازه-نمیتونه بر اثر شکارشدن یکی دو تا گوزن،خرس یا هر حیوون دیگه ای باشه!
-دنبال من بیا...
دستشو روی گوشاش گذاشت و نور چراغ قوه رو به سرعت میچرخوند تا کسیو که باهاش حرف میزنه رو پیدا کنه!
-با من بیا کیونگسوی من...
-م...م...من...ن...ت....تو....ک...ک...کی...ی...
-از من پیروی کن و دنبالم بیا عشق من...
زبونش بند اومده بود و حتی نمیتونست حرف بزنه! این دیگه چه جهنمی بود؟دوربینو به طرف پایین گرفت و نور چراغ قوه رو روی زمین انداخت، اما همه اون خونا به یک باره از بین رفته و تبدیل به یک مسیر خون آلود شده بودن!
-بیا...
ناخودآگاه قدم برداشت و جاده خونی رو دنبال کرد.سگشم پا به پاش همراهی میکرد و زمینو بو میکشید.
کیونگسو به خودش قول داد که اگه این کابوس وحشتانک تموم شه، داوطلبانه میره و توی تیمارستان بستری میشه!
این قضیه که بدون دوربین نمیتونست خونارو ببینه باعث میشد مو به تنش سیخ بشه!
محض رضای خدا کیونگسو فقط و فقط میخواست اون پسر بچه بدبختو پیدا کنه و به خونَش برگرده! همین!!
این موجودات فاکی و صداهای فاکی تری که روحو روانشو بهم ریخته بودن کم کم داشت غیر قابل تحمل میشد و کیونگسو رو عصبی میکرد.
هیچ کس حتی خود کیونگسو نمیدونست که عصبانیتش به نفع هیچ کس نیست!

-

با دقت نگاه میکرد تا خونارو گم نکنه که یهو گوشیش زنگ خورد.موبایلشو از توی جیبش خارج و تماسو وصل کرد:
-نایون عسلم؟
چانیول با بهت به گوشیی که تو دستای نایون بود نگاه میکرد...این چطور...
گوشیو روی آیفون گذاشت تا مکالمه شون پخش شه:
-کیونگسو عزیزم؟کجایی؟
-آه نایون...همچنان دارم دنبالش میگردم...
-آقای پارک اینجا هستن کیونگ.رئیس جدیدی که جای سوهو اومدن.
-اوه پارک چانیول! حالت چطوره؟
+ش...شما اسم منو از کجا میدونید؟من مطمئنم که قبلا ندیدمتون...
-چانیول شی اینقدر سخت نگیر! یه اسم که این حرفارو نداره.نایون عزیزم صدامو داری؟
چانیول کلافه دستشو لای موهاش کشید و نایون استرس گرفت:
-آ...آره...
-برات یه سورپرایز دارم!
-چ...چی؟
-گوشیو از حالت آیفون خاج کن چون فقط میخوام به خودت بگم...
موبایلو به آرومی کنار گوش راستش گذاشت و
چشماش به گشاد ترین حالت ممکنش تبدیل شد.
کل تنش به رعشه افتاد...صداهایی که میشنید...
چانیول فریاد زد:
+نهههههه،گوشیو بنداززززز...
به سرعت از پشت میزش بلند شد و خودشو بهش رسوند. تمام تنو بدنش انگار که ساعقه خورده باشه! منتقبض و سفت بود...چانیول دستشو لای دندوناش گذاشت تا به سرنوشت سوهو دچار نشه. گوشی رو ازش گرفت و به بیرون پرتش کرد، اینقدر داغ بود که چانیول مطمئن شد پوست دستش سوخته!
-به خودت بیااااااا...
سر نایونو گرفتو توی گوشش فریاد زد:
-بیدار شووووووووو...
فک نایون شروع به لرزیدن کرد و چانیول حدس میزد که کنار اتاق سوهو بستری میشه!
پارچ آبو از روی میز برداشت و قبل از اینکه اوردوز کنه روی صورتش خالی کرد...
سر نایون به عقب پرت شد و مردمکای منقبض چشماش به حالت عادی برگشتن...فشاری که با دندوناش به دست چان وارد میکرد از بین رفتو بیهوش شد.
چانیول بقلش کرد و فورا به زیر دستش دستور داد که آمبولانس خبر کنه. با عجله به سمت گوشی رفت اما تماس قطع شده بود.
قسمت حیرت انگیز ماجرا اینجا بود که تمام دکمه های پلاستیکی گوشی آب شده بودن و چانبول لازم میدونست که موقعیتو فوق اضطراری اعلام کنه چون توی جنگل شمالی یه هیولا در حال پرسه زدن بود!
+فورا به پلیس گزارش بدین...چند تا بالگرد خبر کنید باید کل جنگلو سم پاشی کنیم.زود تر زودتر زودتر....
هر ثانیه وقت دادن به اون حیوون باعث مرگ چندین نفر میشه!!!

Thirteen, S1Where stories live. Discover now