🐰𝓜𝓪𝓽𝓮'𝓼 𝓕𝓸𝓻 𝓛𝓲𝓯𝓮 🐇

683 159 14
                                    

از نظر بکهیون کلاس های دانشگاه ، امروز حسابی گرم بود و همین باعث میشد تا تمرکز نداشته باشه.
امروز حسابی درد داشت پس تصمیم گرفت خودش رو داخل اتاق حبس کنه تا باعث آزار دیگران نشه.
از اونجایی که هنوز همسر/ آلفایی برای خودش پیدا نکرده بود پس طبیعتا این درد ها عادی بودن و باید اون ها رو تحمل میکرد.
بکهیون دوست داشت سریع تر یه جفت پیدا کنه تا جفتش بتونه تو دوران هیت بهش کمک کنه ، البته آلفا و بتاهای زیادی دور و اطرافش وجود داشت ولی خب ، بکهیون ازشون خوشش نمیومد و مثل دخترا روی هر کدوم یه ایراد می ذاشت.
این واقعا آزار دهنده بود و بکهیون همیشه به شدت تو دوره های هیتش خود داری میکرد تا اجازه نده کسی اون رو نات¹ کنه .
تو جمع رفیقاش که خب بیشتری ها امگا بودن نشسته بود و داشت حسرت جفت داشتن اون ها رو میخورد.
با حرص لب هاش رو روی هم کشید و با خودش زمزمه کرد "چرا من نمیتونم آلفا داشته باشم؟ خیلی ناعادلانه ست"
با حسرت آه کشید که باعث شد توجه بقیه بهش جلب بشه و از این بابت خودش رو لعنت کرد.
_ هی پسر آروم باش ، بالاخره تو ام با جفتت ملاقات میکنی!
چن با خنده گفت و به چهره بانمک و تو هم رفته بکهیون نگاه کرد .
بکهیون سرش رو بالا آورد و به چشم های مهربون چن خیره شد.
_آره ، لطفا برام پیداش کن چون...لعنت! من بهش نیاز دارم.
چن غرغری زیر لب کرد و ضربه ای به پس گردن بکهیون کوبید که باعث شد آخ لوسی از بین لب های پسر بیرون بیاد.
_ به تو محبت نیومده
_چن چن...چرا انقدر با من بدجنسی تو؟
_ از اونجایی که تو واقعا آزار دهنده ای بکهیون...از وقتی من جفت پیدا کردم همش داری زیر گوشم چصناله میکنی که من آلفا میخوام.
لب های بکهیون آویزوون شدن و سرش رو پایین انداخت.
_اما من جفت میخوام و...چن چنی تو بهترین دوستمی اگه به تو نگم...به کی بگم؟...مگه من بهترین دوستت نیستم؟
_متاسفانه هستی!
چن با آهی که زیر لب کشید حرف بک رو تایید کرد.
***
دانش آموز ها یکی بعد از دیگری وارد کلاس میشدن.
چند دقیقه ای گذشته بود که بوی فرومون های یک آلفا که به شدت بکهیون رو مست کرده بود ، باعث شد سر پسر مو قارچی بلند بشه.
یه بوی مثل معنا؟!
اون پسر تازه وارد و قد بلند ، باعث شده بود بکهیون تقریبا مسخ جذابیت فاکیش بشه و نتونه حتی نگاهش رو ازش بگیره.
خب از اونجایی که اسمش تگ شده بود روی لباسش میتونست بفهمه اسمش پارک چانیوله.
چشم های زرد رنگ بکهیون همانطور که به پسر قد بلند خیره بودن متوجه درخشش چشم های درشت پسر شد.
واقعا حس میکرد پروانه ها دارن تو دلش ظرف میشورن و به نفس نفس افتاده بود.
وقتی می گفتن جذابیت نفس گیر دقیقا از همین حرف میزدن.
با دیدن نگاه چانیول که سمتش چرخید ، سریع سرش رو پایین انداخت و خودش رو با ورقه های روی میز مشغول کرد.
بدون فهمیدن این که چانیول هم متوجه فرومون های امگا شده و حالا داشت با لبخند عمیقی به بکهیون نگاه میکرد.
" بالاخره پیدات کردم" چیزی بود که چانیول زمزمه کرد.
یه چیزی همش اون رو سمت آلفا میکشید و نوری که از پنجره روی پوست برنزه چانیول متابید هم کمکی به این قضیه نمی کرد.
از طرف دیگه دلش میخواست از کلاس فرار کنه و چن رو ببینه چون فاک!
قلبش داشت از دهنش بیرون میزد!
از اونجایی که شانس امروز باهاش بود زود تر از اونی که فکرش رو بکنه کلاس تموم شد و بکهیون بدون هیج درنگی بعد ار جمع کردن وسایل هاش سمت در دویید.
باید همین الان چن رو ملاقات میکرد!
با قدم های بلند و سریع خودش رو به کلاسی که فکر میکرد چن اونجا باشه رسوند و وقتی مطمئن شد چن برای آزمایش ، اونجا تنهاست ، مشت هاش رو به در کوبید.
کمی بعد در باز شد و چن با چهره وحشت زده و متعجب به بکهیون خیره شد.
_اون د فاک بک-
بکهیون اجازه نداد حرف چن تموم بشه و خودش رو داخل آزمایشگاه انداخت.
_ اوه گاد چن...گااااد!!
نفس نفس میزد و با قدم هاش عرض و طول کلاس رو پشت سر می ذاشت.
درست عین دیوونه ها...اوه بکهیون واقعا دیوونه بود!
بکهیون بالاخره ایستاد و نگاهش رو به من که کنجکاو نگاهش میکرد ، داد.
_اوه شت...بلند حرف زدم؟
چن زیر لب ناسزا گفت و دست هاش رو زیر بغلش زد.
_آره...خیلی بلند.
_ اوه واقعا؟
چن دیگه داشت کلافه میشد ، دستی به موهاش کشید و به دیوار پست سرش تکیه زد.
_آره بکهیون آره.
تقریبا بلند داد زد.
_آه چن ضد حال نزن...من به زودی قراره جفت پیدا کنم.
با یادآوری چانیول نیشش شل شد و دستاش رو کنار بدنش رها کرد.
_همکلاسی جدیدم...خدای من...اون زیادی جذابه!
چن نفس عمیقی کشید و تکیه اش رو از دیوار گرفت.
بکهیون اونقدر تند حرف زده بود که چن چیزی نفهمیده بود.
_بکهیون...آروم بگو...چی شده؟
_ من آلفام رو دیدم چن...و خدای من اون هم خوش تیپه هم سکسی...ولی من آماده نیستم ، لطفا منو برای جفت شدن باهاش راهنمایی کن چن!
_ ولی من براش نگرانم که قراره گیر تو بیفته.
نگاهش رو به چن داد و با نگاه بی تفاوتش رو به رو شد.
با حرص جلو رفت و پس گردنی مهمون پشت گردنش کرد.
_آه!آخ! باشه باشه! متاسفم!
درواقع چن عادت کرده بود به این کتک ها از سمت بکهیون... و اگر روزی از دست بکهیون کتک نمیخورد واقعا تعجب میکرد.
_لعنتی من به کمکت نیاز دارم.
_ خب شما برید جفت شید دیگه کمک من چیه این وسط؟
_ولی من میترسم!
_ از چه کوفتی میترسی بکهیون؟
چن آهسته لب زد و به پسر مو قارچی که سرش پایین بود منتظر خیره شد.
_هوم؟
بکهیون دستی پشت گردنش کشید و جواب داد.
_ از جفت گیری و...باردار شدن!
چن چشمکی زد و بلند خندید ‌.
بکهیون با خجالت دست هاش رو بالا آورد و روی گونه های قرمزش گذاشت که بر اثر خجالتش داغ هم شده بودن.
_ازت متنفرم چن...اصلا میرم!
بکهیون با حرص گفت و سمت در حرکت کرد.
چن اول خواست جلوش رو بگیره ولی واقعا خنده اجازه نمیداد از روی زمین بلند بشه.
بکهیون واقعا از سکس و بارداری میترسید؟!
***
لعنت به چن و جفتش!
_ اصلا چرا گم نمیشن برن؟
با حرص زیر لب غرید و وارد راهروی خوابگاه شد.
خوشبختانه هیچ هم اتاقی خوبی نداشت و مجبور نبود بی سر و صدا وارد اتاقش بشه.
همانطور سرش پایین بود و به چن ناسزا میگفت که صورتش به جسم سفتی برخورد کرد.
آخ بلندی گفت و عقب کشید.
دستش رو روی بینیش کشید و صورتش از درد تو هم جمع شد.
_اوه شت...حالت خوبه؟
بکهیون زیر لب غر زد و تمام این اتفاقات رو انداخت گردن چن و شیومین...چه اشکالی داشت اگه اونا مقصر شکستن دماغ بکهیون میشدن؟
_ وای خدای من...تو چقدر کیوتی!
با تعریفی که از آلفای رو به روش شنید رنگ به رنگ شد و سرش رو پایین انداخت.
اون هر آلفایی نبود ، پارک چانیول بود.
کسی که تو نگاه اول بکهیون جذبش شده بود و هیج جوره ازش بیرون نمی کشید.
چانیول با دیدن قیافه خجالت زده بکهیون خندید و دستش رو دور کمر ظریف پسر کوچیکتر حلقه کرد تا اون رو به خودش بچسبونه.
_ اسم من پارک چانیوله بیبی...اسم تو چیه امگای من؟
بکهیون سرفه مصلحتی کرد و لب زد.
_من بکهیونم ، بیون بکهیون...خوشحالم که با یه آلفا ملاقات کردم.
چانیول لبخندی زد و با گرفتن دست بکهیون ، بوسه ای پشت بند انگشت های ظریف و بلندش نشوند.
بکهیون میخواست همین الان تبدیل به یکی از مولکول های هوا بشه و مطمئنا اگر چن اینجا بود اونقدر بهش میخندید که آخر به عر زدن بیفته.
_ اوممم...دوست داری با من بیای سر قرار ؟
چانیول این رو هنگامی پرسید که رسما داشت کمر بکهیون رو مالش میداد و دستش داشت...میرفت پایین تر؟
بکهیون لبخندی زد و سرش رو تکون داد و باعث شد چانیول هم لبخند درخشان و زیبایی روی لب هاش بشینه.
_ممنونم یول...تو واقعا فوق العاده ای!
_ نه عزیزم فوق العاده تویی!
چانیول رسما با لحنی که بی شباهت به لاس زدن نبود زمزمه کرد و باعث شد بکهیون بازم سرخ بشه.
وات د فاک؟ اون چه حرف مزخرفی بود که گفته بود؟
_میشه بریم اتاقت رو ببینم؟
چانیول زیر گوش بکهیون زمزمه کرد و باعث شد بکهیون سرش رو عقب بکشه و تند تند سر تکون بده.
_اهوم بیا بریم.
دست چانیول رو گرفت و سمت اتاقش کشید.
فکر نمی کرد یه روز آلفا رو اینجوری به اتاقش بیاره.
چانیول با ورودش به اتاق ، نگاهش رو دور تا دور چرخوند و ابروهاش رو بالا انداخت.
_خیلی نازه ، درست مثل خودت.
بکهیون با تعریف چانیول از اتاقش ، لبخند بزرگتری زد و سمت میزش رفت.
_ من چند تا فیلم داخل لپ تاپم دارم...میخوای با هم تماشا کنیم؟
چانیول سرش رو تکون داد و روی تخت نسبتا بزرگ بکهیون نشست.
_ اوکیه ولی قبلش برق ها رو خاموش کن.
بکهیون سرش رو تکون داد و با زدن کلید برق ، اتاق نیمه تاریک شد.
لپ تاپش رو روشن کرد و به سمت چانیول چرخید.
روی تخت نشست و با تکیه زدن به تاج تخت ، درست کنار چانیول...مشغول تماشای فیلم شدن.
تو طول فیلم چانیول کمر بکهیون و ران هاش رو نوازش میکرد و بکهیون هر لحظه متوجه فرومون های آلفا که شدید میشدن شده بود.
اون فرومون ها بهش آرامش و شهوت میدادن.
_بکهیون
با زمزمه چانیول زیر گوشش ، سرش رو کج کرد تا نفس های داغ چانیول قلقلکش ندن.
چانیول نفس عمیقی کشید و چنگی به رون تو پر بکهیون زد.
_ اجازه بده...تا تو رو امگای خودم بکنم...هوم؟
صداش میلرزید و شهوت باهاش ترکیب بود.
_امگای من بشو!
مطیع زمزمه کرد و بعد از تماس چشمی کوتاهی با بکهیون ، لب هاش رو روی لب های پسر کوچیکتر گذاشت.
بدون هیچ حرکتی لب هاشون فقط روی هم کشیده میشد
مکی به لب پایینی بکهیون زد و زبونش رو داخل دهانش سر داد.
گاز های ریز از لبش میگرفت و بلافاصله مک میزد.
امگای جوون به نفس نفس افتاده بود و فرومون هاش بیشتر ترشح میشدن.
آلفا عاشق این بوی فرومون ها شده بود.
_آلفا...لطفا...من رو مارک کن...روم نشونه بذار...پلیز...من بهت نیاز دارم.
چانیول نگاه وحشی به بکهیون انداخت و روش خیمه زد.
گرگ درونش همین حالا این امگا رو میخواست.
تمام وجودش رو میخواست.
لب هاش به گردن بکهیون رسید و بعد از سر دادن زبونش روی ترقوه های پسر کوچیکتر ، همون جا رو مکید و گاز زد.
انقدر همین کار رو تکرار کرد تا مطمئن شد جای مارکش چند روزی میمونه.
عقب کشید و با نگاه مست و خمارش به بکهیون خیره شد.
_آلفا لطفا...سریع تمومش کن.
لبخندی زد و پشت انگشت هاش رو روی گونه بکهیون کشید .
_باشه امگای من...امشب زود تمومش میکنم.
این رو گفت و با گرفتن کنار شلوار پارچه ای بکهیون ، اون رو همراه زیر شلواریش پایین کشید و گوشه ای از اتاق انداخت.
نگاه حریصش روی پاهای سفید و پر بکهیون رو شکار کرد.
فاک ! چانیول همین الان اون رو میخواست.
خم شد و بوسه ای روی پاهای بکهیون گذاشت.
_اوممم .
بکهیون قوسی به کمرش داد و ناله کرد.
این لذت لعنتی داشت دیوونه اش میکرد ، فاک بکهیون آلفا رو میخواست. همین الان.
چانیول سرش رو بلند کرد و نگاهش رو داخل اتاق چرخوند.
_چیزی داری که از دردت کم کنه؟
بکهیون نگاهش رو به چشم های چانیول داد و نفس نفس زنان گفت.
_داخل کشو...کرم مرطوب کننده هست.
سرش رو تکون داد و خم شد تا کرم رو بیرون بیاره.
کمی بعد وقتی کرم داخل دست هاش بود ، تمام دیکش رو به کرم توت فرنگی آغشته کرد و با انداختن قوطی روی میز ، خودش رو روی ورودی بکهیون تنظیم کرد و آهسته واردش شد.
بکهیون ناله بلندی از درد کرد و چشم هاش رو بست.
ضربه محکمی زد و تمام خودش رو داخل بکهیون جا داد.
وقتی مطمئن شد بکهیون به سایزش عادت کرده و دیگه کمتر درد میکشه شروع کرد به ضربه زدن.
صدای ناله هاشون تمام اتاق رو پر کرده بود و چانیول به ضربه هاش سرعت بخشید.
_آه...چان...یاحححح....اوممم تند تر...یول.
دست هاش رو کنار سر بکهیون گذاشت و مشغول مکیدن گردن و سینه امگای زیرش شد.
با ناله بلند و کشیده بکهیون متوجه شد به پروستاتش ضربه زده ، پس ساعتش رو بیشتر کرد و اجازه داد پسر لذت ببره.
چانیول کنار سینه بکهیون رو بین دندون هاش گرفت و مکید ولی کمی بعد بکهیون با جیغ بلندی که کشید روی سطح شکم خودش و چانیول به کام رسید.
چانیول لبخند شیرینی زد و خودش رو بیرون کشید ، با پمپ کردن عضوش بالاخره خودش هم به کام رسید .
یه پای بکهیون رو بالا آورد و با قرار دادن پاش روی شونه هاش ، باز هم واردش شد.
بک چنگی به ملافه زد و ناله کرد.
چانیول به زدن ضربه اول متوجه گیر کردن چیزی شد و همین اجازه داد خنده ذوق زده ای کنه و ضربه هاش رو محکم تر بکنه.
_ آه بکهیون...بی صبرانه منتظر اون توله های کوچولو میمونم.
بکهیون لبخند بیحالی زد و اجاره داد چانیول با هر ضربه ای که به سوراخش میزنه خودش هم روی تخت تکون بخوره و صدای فنر های تخت بلند بشن.
" توله های کوچولو " چه شیرین بود!
چانیول دستش رو روی پاهای بکهیون کشید و خم شد.
با مکیدن گوشت گردن بکهیون ، زبونش رو روی لاله گوشش کشید و با شصتش نیپل های بکهیون رو به بازی گرفت.
_ از توله هامون به خوبی مراقبت میکنیم امگای من...اونا رو حمل کن تا روزی که بالاخره به دنیا بیان.
بکهیون لبخندی زد و سرش رو تکون داد.
ضربه های چانیول چند لحظه بعد تموم شدن و مرد با ناله بلندی خالی شد.
بکهیون هم بلافاصله بدون این که حتی به خودش دست بزنه به کام رسید و باعث شد نفسش حبس بشه.
چانیول بوسه ای روی لب های بکهیون گذاشت و خودش رو کنار امگا کشید.
_ تو بخواب عزیزم.
خنده ای کرد و ادامه داد.
_من فعلا میخوام یه ذره تخیلاتم رو تقویت کنم.
بکهیون هم خنده ای کرد و سرش رو تکون داد.
_دوست دارم آلفا
_منم دوست دارم امگای دوست داشتنی....تو الان جفت منی؟
_آره.
چن همیشه از یه چیزی تعجب داشت و بکهیون با یاد آوریش به خنده افتاد " جفت شدن تو قرار اول؟"

*گایز پلیز نظر یادتون نره...منتظرش هستم^^

Bạn đã đọc hết các phần đã được đăng tải.

⏰ Cập nhật Lần cuối: Oct 25, 2020 ⏰

Thêm truyện này vào Thư viện của bạn để nhận thông báo chương mới!

𝓜𝓪𝓽𝓮'𝓼 𝓕𝓸𝓻 𝓛𝓲𝓯𝓮 🌙🐰Nơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ