شخص سوم: "تو فرار کردی تا به جسمت تجاوز نکنن، اومدی اینجا و اجازه میدی که به روحت تجاوز کنن."
"اگر کسی به روحم تجاوز کنه احتمالا تو هستی."
" نه تو فرار کردی تا کلیشهای که خودت ساختی رو از بین ببری! سوفیا تو اینجا داری-"
"فقط یه کلمه ی دیگه بگو تا شیطان-"
داروغه: "شیطان؟ تو میخوای شیطان رو وارد خانه ی خدا کنی؟!"
اسقف: "مسیح به ما کمک کنه، این دختر در لباس راهبه بایستی سوزونده بشه تا این ننگ ازش پاک بشه!"
سوفیا: "اتیش رو همین حالا روشن کنین! من بی گناهم! خدا وعده ی حمایت از افراد بیگناه مثل من رو داده."
ادیسن: "نگاش کنین اون داره اینجوری حرف میزنه که ما رو فریب بده! من داوطلب میشم تا برای اتیش هیزم جمع کنم."
YOU ARE READING
Sophia [Completed]
Short Storyاین عجیبه ... خیلی عجیب! و البته کوتاه، بسیار کوتاه! معنی و مفهوم؟ دقیق نمیدونم- از مجموعه داستان های سمفونی درد.