مشعل را در دستش گرفت و زیر لب داستانی از انجیل را زمزمه می کرد. سوفیا به پرودگارش ایمان داشت.
او بارها داستان ابراهیم نبی را شنیده بود که چگونه پرودگارش آتش را بر ابراهیم گلستان کرد چرا که او بیگناه بود.
سوفیا هم بیگناه بود، هم ایماتش قوی بود. ولی ای کاش کسی داستان ژاندارک را برایش تعریف می کرد.
YOU ARE READING
Sophia [Completed]
Short Storyاین عجیبه ... خیلی عجیب! و البته کوتاه، بسیار کوتاه! معنی و مفهوم؟ دقیق نمیدونم- از مجموعه داستان های سمفونی درد.