12+1

530 60 67
                                    


فرودگاه مثل همیشه شلوغ بود و همه در رفت و آمد بودن،بعضیا توی سالن انتظار منتظر بودن پرواز عزیزاشون بشینه،بعضیا کسایی که از راه رسیده بودن رو بغل کرده بودن و بعضیا منتظر بودن که سوار هواپیما بشن.

داخل هواپیما سویی و بقیه مهماندارا مشغول بررسی هواپیما بودن که چیزی کم و کسر نداشته باشن.
سویی به طرف ا/ت اومد و گفت

سویی:این هواپیما به خوبی اون یکی هواپیما نمیشه.
ا/ت:کجاش نقص فنی پیدا کرده؟
سویی:نمیدونم،گفتن یکی از موتور هاش کار نمیکنه یا یه همچین چیزی

ا/ت:زیاد هم بد نیست که
سویی:آخه این هواپیما عدد ۱۳ داره!
ا/ت:خب داشته باشه،نکنه تو به خرافات ۱۳ اعتقاد داری؟

سویی:نه ولی ممکنه بعضی از مسافرا بترسن.
ا/ت دستش رو روی شونه سویی گذاشت و گفت
ا/ت:نگران نباش اتفاقی نمیوفته!

سویی به دستمال گردن ا/ت نگاه کرد و گفت
سویی:دستمال گردنت یکم کج شده،درستش کن.
ا/ت دستمال گردنش رو درست کرد و منتظر شدن تا مسافرا سوار بشن.

این در حالی بود که کاپیتان کیم توی کابین مشغول بررسی و روشن کردن هواپیما بوئینگ ۷۳۷-۹۸۰۰ بود.
کم کم همه مسافرا سوار میشدن،سویی و بقیه مهماندارا به مسافرا کمک میکردن که صندلی هاشون رو پیدا کنن.

ا/ت به طرف زن مسنی که دنبال صندلیش میگشت،رفت و گفت
ا/ت:خانم،میتونم شماره صندلیتون رو ببینم؟

زن نگاهی به ا/ت انداخت و بلیت رو بهش داد،طبق عددی که روی بلیت نوشته شده بود،جلوتر راه افتاد و اون زن هم به دنبالش رفت،کنار صندلی دوازده ایستادند،ا/ت با لبخند برگشت طرف زن و دو دستی بلیت رو بهش برگردوند.

ا/ت:بفرمائید،اینم از صندلیتون.
زن خواست بشینه که صندلی پشتی رو نگاه کرد،با دیدن عدد سیزده،چشماش رو درشت کرد و زیر لب شروع کرد به خوندن چیزهایی که ا/ت نمیشنید.
ا/ت:خانم لطفا سرجاتون بشینید.

زن تند تند سرش رو به طرفین تکون میداد و میگفت:نه!نه!سیزده نحسی میاره!
ا/ت سعی در آروم کردن زن داشت،صدای زن کمی بلندتر شده بود و همه مسافرا با کنجکاوی به اون زن نگاه میکردن.

سویی به ا/ت نزدیک شد و گفت
سویی:چی شده؟این سر و صدا برای چیه؟
ا/ت:نمیدونم،این خانم صندلی شماره سیزده رو دید،اینطوری کرد،فکر کنم بازم خرافات سیزده ولمون نمیکنه!

سویی:باشه تو برو،من حلش میکنم.
ا/ت به طرف بوفه نزدیک به کابین رفت،که تهیونگ از کابین خلبان بیرون اومد و گفت

تهیونگ:مشکلی پیش اومده بود توی مسافرا؟!
ا/ت به طرف تهیونگ-که حتی توی لباس خلبانی هم خوشتیپ و خوش هیکل بود،خلبانی که همه مهماندارا براش غش و ضعف میرفتن-برگشت و با لبخند،گفت
ا/ت:یکی از مسافرا به عدد سیزده حساسه!

12+1Where stories live. Discover now