•چپتر سی‌و‌هفت•

2.9K 634 102
                                    

«باورت می‌شه رفتارای مامانمو؟ مثل یه دختر بچه باهام رفتار می‌کنه.» جیمین زیر لب غر زد و گردنبندش رو دور گردنش انداخت.
«اگه باهات مثل یه دختر کوچیک رفتار می‌کرد، فکر نمی‌کنم اجازه می‌داد من پیشت بمونم. می‌دونی که.»
جیمین شونه‌هاش رو بالا انداخت.

«اگرچه، درست می‌گه. کیوتی‌هایی مثل تو نباید تنهایی پرسه بزنن. هر لحظه ممکنه یه نفر بدزدتتون.»
جیمین یکی از ابروهاشو بالا انداخت «تو بودی می‌دزدیدیم؟»
یونگی هومی کرد و گفت: «البته که اینکارو می‌کردم، همون ثانیه‌ی اولی که می‌دیدمت می‌دزدیدمت.»
یونگی پشتِ سر جیمین روی تخت نشست
«کمک می‌خوای؟» جیمین سرش رو به نشونه‌ی تاکید تکون داد و یونگی به سادگی گردن‌بند رو بست.

یونگی تا سینما رانندگی کرد، به نسبت زمانی که نشستن تا تبلیغات پخش بشن زمان زیادی نبود.
یا به عبارت دیگه فقط نشستن تا اونا تموم بشن.
«تبلیغا خیلی آزاردهنده‌ن»
«آره»
«مثل این می‌مونه که تلاش کنی بیشتر ناامید و بدبخت به نظر برسی که در نهایت بتونی محصولتو بفروشی‌»

یونگی پیش خودش خندید، و این زمانی بود که دوتا پسری که رو به روی اونا نشسته بودن سرشونو برگردوندن.
تهیونگ یه پاپ کرن به سمت جیمین پرتاب کرد تا توجهشو جلب کنه‌.
جونگ‌کوک پرسید: «شما دوتا اینجا چه غلطی می‌کنید؟»

«بقیه‌ی آدما توی سالن سینما و تئاتر چیکار می‌کنن؟»
«همو می‌بوسن.»
«فیلم نگاه می‌کنن احمق» یونگی چشمهاش رو رو به جونگ‌کوک چرخوند.
جونگ‌کوک هوفی کشید و گفت: «مردم نمیرن سینما تا فیلم ببینن، می‌رن سینما تا همو ببوسن و از اینجور کارا»

و جونگ‌کوک با گفتن اینها سرش رو برگردوند تا اون دو تا رو با سکوت معذب کننده ای که بینشون رو پر کرده بود تنها بذاره.
هیچکدوم از اونها از اون یکی نخواسته بود که ’دوست پسر’ همدیگه بشن.
تنها چیزی که بینشون رد و بدل شده بود یه ”می‌خوامت” و یه ”خب پس من رو داری” بود.

ولی این دو جمله واقعا چه معنایی می‌داد؟

--------------------------------------

حس می‌کنم نصف ریدرا رفتن قشنگ‌.

Letters to my senior crush || YOONMINWhere stories live. Discover now