🦋Chapter 1

240 83 9
                                    

Chapter 1

بکهیون روی صندلیِ که روبه‌روی مافوق هاش بود نشسته بود و هی توجاش وول میخو‌رد، آب دهنشو پایین داد و سعی کرد خودش رو آروم کنه. میتونست نگاه‌های موشکافانشون رو که هر تار از سلول هاش - یا شاید کلِ اتم - وجودش رو، زیر نظر دارن حس کنه

مدیر  پیر و غرغروی بخش پزشکی گفت
"برای ۱۵ سالی که من توی این موسسه کار میکردم با موردهای مختلفی مواجهه شدم، اما این اولین باره که همچین موردِ افتضاحی رو دارم به چشم میبینم!"

پرستار ارشد، خانم هان جواب داد
"مدیر سونگ، ما نباید فقط با یه عکس که تو اینترنت پخش شده کسی رو قضاوت کنیم، نه تا وقتی که ثابت نشده"

عکسای اون و چانیول که توی یه پوزیشن ناجور بودن تو کل اینترنت پخش شده بودن. خداروشکر بازوی چانیول صورتش رو کاور کرده بود، اما این به این معنی نبود که از زیر بازجویی ها در بره

مونده بود که اون عکس چجوری تو اینترنت پخش شده
صدرصد چانیول، فن‌هاش و کمپانیش الان دارن کلی فحش بهش میدن درحالی که اون هیچ کاری نکرده
اره، درسته اون بخاطر نقض کردنِ فضای شخصی یه بازیگر مقصره اما نه اون پارت مستهجنی که مردم دارن فک میکنن.

از وقتی که این شایعه پخش شده بود، استرس بکهیون خیلی بیشتر شده . هر لحظه ممکنه کلی فن عصبانی بیرون از بیمارستان منتظر باشن تا یه نگاه به اون هرزه‌ای که اوپاشون رو اغوا کرده بندازن. یه دفعه شنیده بود که اونا میخوان اون هرزه‌ رو خفت کنن و استخوان هاش رو بشکنن تا یه درس حسابی براش بشه. هرچند اونا نمیدونن اینی که بهش هی میگن هرزه چه شکلیه، فن ها (یا شاید ساسنگ فن ها) از هر پسری که موهاش مثل موهای پسر تو عکس قهوه‌ای عسلی بودن سوال میکردن
و از اونجایی که تنها مقیاس اونا رنگ موهاش بودن، بکهیون موهاش رو سیاه کرده بوده تا از بازجویی های فن های وحشی در امان بمونه

تو خونه، تائو باهاش سرد رفتار میکرد و سونبه‌ش پرستار هی می هم باهاش حرف نمیزد، هرچند اون هیچی درباره‌ی اون پوزیشن ناجوری که دیده بود به مافوق ها نگفته بود.

بکهیون حتی هیچکدوم از رسانه های اجتماعیش رو باز نمیکرد تا اون استرسی رو که کل هفته حس میکرد رو دور کنه.
ترس از اینکه بقیه مردم راجع به ما چجوری فکر میکنن ، بزرگترین زندانیه که آدما در اون زندگی میکنن
بکهیون آهی کشید

"خب آقای بیون، نمیخوای از خودت دفاع کنی؟ درجریانی که این قضیه شایعه‌ها ممکنه موقعیتت تو بیمارستان رو به خطر بندازه، درسته؟"

"من کاملا بیگناهم خانم. قسم میخورم ما هیچ کار ناشایستی تو اتاق بیمارستان انجام ندادیم!
من جرئت انجام همچین کاری رو تو محیط کارم اونم تو روز روشن ندارم! و بعلاوه من... من..."
"بله؟"
"م-من... من‌هنوز‌باکره‌ام!"
بکهیون با جیغ گفت و وقتی خانوم هان خندید، سرش رو پایین برد و سعی کرد صورت سرخ شدش رو قایم کنه

[PER TRANS]  🥀 قـــرار دادِ عـــاشــقـــانـــه [Closed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora