my daddy

20.6K 1.6K 108
                                    




بعد از چک کردن اخرین حیوون از دفترش بیرون امد و نگاهی به اطراف انداخت هوای رو به تاریکی می زد و قطرات ریز بارون روی درخت ها و خیابون ها به خوبی قابل دیدن بودن و زیباییشون رو به نمایش می زاشتن بی اهمیت دستش رو وارد کتش کرد و نفس عمیقی کشید با بر خورد انگشت های کشیدش یه پاکت سیگار تلخندی زد اون رو از توی جیبش برد اورد و نخی از توش برداشت دستی به موهای نقره ایش کشید و لیسی به لب های خشکش زد سیگار رو بین لب هاش قرار داد و بعد از گرفتن کام عمقی ازش دودش رو از بیت لب هاش بیرون داد و به سمت خونش راه افتاد فاصله خونس تا دفترش زیاد نبود پس همیشه مجبور نمی شد از ماشین استفاه کنه با شنیدن صدای هق هق های ضعیفی ابرویی بالا انداخت و اخم ریزی کرد به کوچه ی تاریک کنارش نگاهی انداخت و سیگار رو به گوشه ای پرت کرد دستش رو وارد کتش کرد و بی اهمیت از کنار کوچه رو شد
× آااققا. ..هق...للطفا. .وولم....ککنید...هق
با شنیدن صدای لرزون بچه ای عصبی دستی به موهاش کشید و گوشش رو نوازش کرد

هقبا شنیدن صدای لرزون بچه ای عصبی دستی به موهاش کشید و گوشش رو نوازش کرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

( آگوست دی 😈😍)

قسمتی از مغزش اون رو وادار به رفتن می کردی و قسمتی ازش می خواست دلیل گریه های اون بجه رو بدونه از کلافگی لگدی به سنگ زیر پاهاش زد و وارد کوچه شد نگاهی به اطراف انداخت و سعی کرد تو اون تاریکی چیزی ببینه  با دیدن مرد درشت هیکی اون گوشه اخمی کرد و دستش رو سمت کمرش برد
" هی کوچولو نترس درست مثل یه هرزه با این بدنت بهم سرویس بده
× من...هق...ییه. .هرزه...ننیستم...هق..وولم. ..
یونگی به اون مرد نزدیک تر شد ولی یه چیزی اینجا درست بود چرا دیگه صدایی از اون بچه شنیده نمی شد
_ هی اینجا چخبره
به داد بلندی گفت که باعث شد سر مرد به طرفش بچرخ
" هی برو پی کارت
یونگی نیشخندی زد خودش رد به چند قدمی پرد رسوند و سر سرد تفنگش رو روی سینه ی مرد گذاشت از پدرش تا حالا چیزی نخواسته بود ولی از اینکه به عنوان بچه ی ی تاجر تو انگلیس توانایی حمل اسلحه رو داشت خوشحال شده بود مرد آب دهنش رو به سختی قورت داد و با زدن لبخند کج و کوله ای از اونجا دور شد یونگی نفس راحتی کشید و بعد از گذاشتن اسلحه توی کمرش به سمت جسم افتاده ی کنار کوچه رفت کمی خودش رو خم کرد تا راحت تر اون جسم رو ببینه دستش رو سمت موهای قهوه ای پسرک برد و اون رو از روی صورتش کنار زد نگاهی به صورت رنگ پریدش انداخت و لیسی به لبش زد نمی دونست باید این بچه رو تحویل پلیس می داد یا ...حتی فکر کردن به انتخاب دوم براش سخت بود اون  12 سال بود نو خونش تنها زندگی می کرد و هیچکس جز جین به خونش نیومده بودن البته اگه نامجون رو کادر می گرفت آه کلافه ای کشید ،  دستش رو به زیر زانو ی و شونه های پسرک برد و بغلش کرد نگاهی به لم های تپلش که رد اشک به خوبی روش نمایان بودن کرد و دستش رو ناخودآگاه سمتشون برد و روشون کشید بخاطر سرما زیادشون کمی جا خورد ولی سعی کرد بهش بی اعتنایی کنه  نگاهی به لباس گلی و موهای گلی پسر کرد و لبش رو گزید وسواس نداشت و حتی براش زره ای هم اهمیت نداشت ولی کنجکاو بود چطور یه پسر بچه تو سن اون الان باید تو خیابون های خیس لندن تو این زمان باشه و در آخر از توی کوچه از ترس تجاوز روی گل های غش کنه شونه ای بالا انداخت و سرش رو به چپ و راست تکون داد تا افکارش رو دور بریزه با رسیدن به خونش دست های گلیش رو سمت جیبش برد و بعد از بر داشتن کلید در رو باز کرد سمت اتاقش رفت و تن بی هوش پسرک رو روی تخت گذاشت نگاهی به لباس های گلیش کرد و دستی به موهاش کشید به سمت حموم رفت و بعد از شستن دستش به اتاق برگشت کنار پسرک روی تخت نشست و دستش رو روی رد های اشک خشک شده کشید و تا دکمه های لباسش ادامه داد تو این سرما همچین لباسی زیادی نازک بود اونم وقتی همچین پسر ظریفی اون رو به تن داشت به ارومی دکمه هاش رو باز کرد و نگاهی به پسرک کرد دستش رو روی کبودی های روی تنش کشید و اخم ریزی کرد با دیدن کبودی بزرگی روی شکمش به ارومی اون ناحیه رو لمس کرد با دیدن چینی که به پسرک به بینیش داد و ناله ی خفه ای که از بین لب هاش خارج شد نفس عمیقی کشید و دستش رو سمت شلوارش برد و پایین کشید با دیدن رون های تو پر و سفید پسرک نفس لرزونش رو بیرون داد ، چشم هاش رو محکم به هم فشورد و باز کرد پتوی تمیزی رو روی تن پسرک انداخت تا کمتر با دیدن اون بدن سفید و زیبا دمای بدنش بالا بره و سعی کرد خودش رو با گفتن اینکه خیلی وقت سکس نکرده اروم کنه ولی شاید فقط باید به بدن و قلبش اعتماد می کرد چون شاید خودش هم نمی دونست اون بچه ی معصوم و کیوت چقدر قراره خودش رو تو دلش جا کنه



پارت اول یو ها ها 😂😈
و اینکه حرفی ندارم بای ☺😂

my daddyWhere stories live. Discover now