my daddy 12

8.5K 1.1K 146
                                    

گایز آهنگ blue and gray دیگه این نیاز به دانلود نیست😐😂



دستی به سر پسرکش کشید اون بچه وقتی بغلش کرده بود خوابید مثل اینکه تونست بود یه خوابالو مثل خودش پیدا کنه لبخندی زد و با زنگ خوردن گوشیش اون رو برداشت
_ بله
€ سلام یونگی می خوام نوم رو ببینم
نفسش رو کلافه بیرون داد  و کمی جیمین رو بالا تر کشید تا راحت تر بخوابه
_ امشب میام
€ خوبه خداحافظ
گوشی رو قطع کرد و عصبی روی مبل پرت کرد دستی به موهاش کشید و سیگاری رو از روی میز برداشت به ارومی روشنش کرد و پکی بهش زد دودش رو از بین لب های نیمه بستش بیرون داد ،چشم هاش رو بست و سرش رو روی مبل پرت کرد علاقه ای به رفتن به خونه ی پدرش نداشت نه که خوشش نیاد فقط حوصله ی پدرش و دخت خاله ی مزاحمش که همیشه خونشون پلاس بود رو نداشت
× ددی
با شنیدن صدای بهشتی پسرکش سرش رو پایین آورد و با دیدن اخم ریزی که داشت تکخندی کرد
_ چی شده جوجه برای چی عصبانی ای
جیمین لپ هاش رو باد کرد و آب نباتی رو که ددیش براش خریده بود باز کرد روی پاهاش نشست ، سیگار رو از توی دهنش در اورد و آب نبات رو جایگزین کرد یونگی ریز خندید و دستش رو پشت جیمین گزاشت
_ جوجه ی من دوست نداره ددی سیگار بکشه
جیمین اخم ریزی کرد و سرش دو تکون داد
×ننه..ددی سسیگگار..ببرات خوب ننیست
یونگی بوسه ای روی بینی جیمین گزاشت و بینیش رو روی گردنش کشید
_ همم بوی خوبی می دید جوجه
جیمین لب هاش رو وارد دهنش کرد و سعی کرد جلوی لرزش بدنش رو بگیره
× ام ددی ققرارره ججایی ببریم
یونگی بوسه لی روی گونه ی تپل جیمین کاشت و دوباره به مبل تکیه داد
_ اره پیش پدرم
جیمین با استرس لب پایینش رو گاز گرفت و به پایم زول زد اگه پدر یونگی قبولش نمی کرد و به یونگی می گفت چی ، اگه بخاطر لکنت ردش می کرد ، اگه ددیش دیگه اون رو نمی خواست باید چیکار می کرد ، زندگیش بدون یونگی از بین می رفت اون فقط ددیش رو می خواست با فکر کردن به زندگی کردن بدون یونگی قطره اشکی از چشمش پایین ریخت و چشم هاش رو بست یونگی با اخم ریزی به جیمین نگاه کرد اشک روی گونش رو پاک کرد و بوسه ای روی چشمش گذاشت اون چشم های مست کننده الان بارونی شده بودن
_ جیمینا چی شده
جیمین خودش رو جمع کرد و سرش رو توی سینه یونگی قایم کرد
×هق..ددی..ممی..تترسسم
یونگی بوسه ای روی موهای جیمین گذاشت و سرش رو بالا داد بوسه ی دیگه ای روی چشم خیسش گذاشت و لبخندی زد
_ از چیه هوم به ددی بگو
جیمین لیسی به لبش زد و دستش رو دور گردن یونگی حلقه کرد
×هق...ددی..وولم...ننکن..بباشه
یونگی ابرویی بالا انداخت کی به پسرکش همچین دروغ مسخره ای گفته بود
_ جیمین من قرار نیست ولت کنم کی همچین چرت و پرتی رو بهت گفته جیمین هقی زد و چونش رو روی شونه ی یونگی مالوند
×ددی ااگه...ققبوللم...هق..ننکنن...وولم..ممی..کننی.
ددی..هق..
یونگی نفسش رو صدا دار بیرون داد، جیمین رو از خودش فاصله داد و نگاهی به چشم های خیسش انداخت
_ گوش کن جوجه تو برای منی باشه ، تو مین جیمینی و کسی نمی تونه این رو تغییر بده فهمیدی
جیمین لبش رو گزید و به یونگی نگاه کرد
×ییعننی...وولم...ننمی..ککنی
یونگی لبخند مهربونی زد و لبش رو روی پیشونی جیمین گذاشت جیمین لبخندی زد و چشم هاش رو بست تا بیشتر تو آرامش بوسه ی پدرخوندش غرق بشه یونگی لبش رو از پیشونی جیمین جدا کرد
_ هرگز جوجه هوم
جیمین لبخندی زد و بوسه ای وی بینی یونگی کاشت
× ددوسست ددارم ددی
یونگی لبخندی زد
_ خب جوجه حالا برو لباس گرم بپوش هوا سرده
جیمین سرش رو به نشونه ی تایید تکون داد و از روی پای یونگی بلند شد یونگی نفس عمیقی کشید و بعد از پوشیدن لباس از خونه خارج شد نگاهی به ساعتش انداخت و ماسکش رو ردیف کرد با دیدن جیمین با اون کلاه بزرگ ریز خندید پسرکش با اون کلاه بزرگ روی سرش و دست کوچولوش که سعی می کرد اون رو درست نگه داره خیلی سوییت شده بود

my daddyWhere stories live. Discover now