Will you marry me again?

💫Ep 5💫

صبح روز بعد وقتی تهیونگ از خواب بیدار شد عذاب وجدان داشت ...

همیشه وقتی میدید جونگ کوک بخاطر رفتارش ناراحته عذاب وجدان شدیدی میگرفت .

میدید که کوک دوست داره باهم دوست باشن ولی ته نمیتونست .

از وقتی به آمریکا فرستاده شد فشار زیادی روش بود و همین باعث میشد نتونه با کسی دوست بشه .

اوایل ازدواج با جونگ کوک خوشحال بود که حالا دوستشو پیشش داره ولی ...

وقتی پیش پدرش رفتن و کیم بزرگ رفتار پسرش رو دید گفت که جونگ کوک همسرشه نه دوستش ...

تهیونگ گفته بود که عاشق جونگ کوکه تا بتونه باهاش دوست باشه ولی پدرش توقع داشت ته هم همون رفتاری که خودش با مادر تهیونگ داشت رو با کوک داشته باشه .

اون کل بچگیش فک میکرد پدر و مادرش بخاطر کار و با اجبار ازدواج کردن ولی وقتی مادرش ، شوهرش رو به پسرش ترجیح داد و گفت تهیونگ حتما باید بره آمریکا تا بعدش بتونه جای پدرش رو بگیره ، ته فهمید اونها واقعا عاشق هم بودن .

اون عاشق طراحی و نقاشی بود ولی توی سن ۱۵ سالگی همه ی لوازم نقاشیش رو گرفتن و اونو فرستادن خارج تا بتونه مدیر شرکت شه ...

آینده ایده آل تهیونگ بخاطر خانوادش از بین رفت .

مادرش توقع داشت اون یه زندگی عاشقانه در عین حال خشک داشته باشه؟ خب ته بلد نبود و از اون مهمتر اون عاشق کوک نبود .

اون فقط میخواست دوستش رو پیش خودش نگه داره ...

باید با جین هیونگش حرف میزد ... تنها کسی که میدونست اون دو نفر عاشق هم نیستن ...

پس دوش سریعی گرفت و بدون بیدار کردن کوک از اتاق بیرون رفت ...

به هر حال یکشنبه بود و نمیخواستن برن شرکت پس اون میتونست بیشتر بخوابه .

رفت توی هال و سعی کرد جینو بیدار کنه جوری که نامجون بیدار نشه .

بعد از اطمینان از بیدار شدن جین اونو یه گوشه از آشپزخونه نشوند تا باهاش صحبت کنه .

_ هیونگ ... باید باهات حرف بزنم ولی قبلش بخاطر رفتار دیشبم معذرت میخوام ... من حالم خیلی خوب نبود .

÷ اشکالی نداره پسر ولی دیگه تکرار نشه .

_ ... اهم باشه ... خب میخواستم بگم ... هیونگ من میخوام با جونگ کوک دوست شم ... میدونی چی میگم دیگه . بابا گفته بود نباید باهاش مث دوستم برخورد کنم ولی خب تو میدونی که ما بهم علاقه نداریم و از اولش فقط دوستی بوده

بعد سرشو پایین انداخت

_ که بابا اونم ازم گرفت .

با پوزخند تلخی زمزمه کرد که با عث شد جین دستشو پشت گردنش بذاره و بغلش کنه .