The Frozen Tears
ژان _ گالانتوس ها قشنگن مگه نه ییبو_ بله قشنگن ییبو در خاطراتش غرق شد مادرش همیشه میگفت باید شبیه گل های برفی باشد گل هایی که در یخبندان شکوفا می شوند ییبو_ فرمانده من نمیخوام به قصر برم ژان_ این دست من نیست به خواست توام نیست ییبو به رفتن ژان خیره شد باخود فکر کرد چه خوب میشد اگر میتوانست برای آخرین بار مقبره والد...