The reddest snowflake[l.s]
_دوستت دارم عزیزِ من اما، نمیتونم برای تو خودخواه باشم... آرزو میکردم کاش هیچوقت مجبور نبودی این هارو فراموش کنی دونه برف کوچیک من.
_دوستت دارم عزیزِ من اما، نمیتونم برای تو خودخواه باشم... آرزو میکردم کاش هیچوقت مجبور نبودی این هارو فراموش کنی دونه برف کوچیک من.
VICTORIAN ROMANCE || - هري، دوك باکرهٔ سامرست، چیز زیادي از عشق نمیدونه، درحالي که لويي، دوك زیرك واروئیك، شاید زیادي میدونه. وقتي این دو دوك براي شکار روباه بیلزدیل در یورك دور هم جمع میشن، هري خودش رو توي تخت لويي پیدا میکنه. اما وقتي رازهایي از گذشتهٔ تاریك لويي آشکار میشه، هري میترسه که فقط روباه نیست که شکار شده...
«آزادی گناه» من یک انسان آزادم! من اجازه دارم تمام قوانین انسانیت رو درهم بشکنم... از مخالفانم بهرهکشی کنم... هر کس سر راهم بایسته رو بکشم... اعتقاداتی که از نظر خودم غلطه رو نابود کنم... چون من یک انسان آزادم! A Harry Styles Fanfiction
"یکم صبر داشته باش، همهچیز تغییر میکنه..." "همهچیز؟! نه...هیچ چیزی عوض نمیشه، مگه اینکه اون لعنتی تغییر کنه..." "پس انجامش بده...نظرش رو تغییر بده..." پابلیش مجدد کتاب کامل شدهی change my mind. نوشته شده در اول فوریهی 2018. پایان، پنجم سپتامبر2018.
همزمان هم عاشقشم و هم ازش متنفرم گناهانمون رو از نور روز پنهان می کنیم... "دنیا می تونه توی یه چشم به هم زدن تورو تبدیل به چیزی کنه که هیچ وقت فکرشم نمی کردی..." "ولی شاید اون چیز همیشه هم بد نباشه."
برگشت پشت سرش رو نگاه کرد اون تابلوی بزرگ از پنجتاییشون که داشت میدرخشید با اسم [ One Direction ] این آخرش بود... برای یک لحظه تمام خاطرات اون سالها از جلوی چشماش گذشت و نگاه آخرش رو به چشمای یکی از اون پسرا روی تابلو داد؛ خوب میدونست برای همیشه دلش پیشش میمونه... ~•°•°•☆☆☆•°•°•~ ▪️ا...
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
*ویرایش نشده* [ C o m p l e t e d ] دزموند استایلز صاحب یه پرورشگاهه. اون سرپرست قانونی چند تا بچه و نوجوونه، اما نکته ای که هست اینه که اون یه سرپرست ایده آل نیست که کمکت کنه و همیشه کنارت باشه. اون از بچه ها استفاده میکنه تا دزدی کنند، اون بهشون یاد میده که چطور کیف پول بقیه رو توی خیابون از جیبشون بدزدند. گاهی اوق...
After Louis finally comes out of the closet, his parents don't take it so lightly and end up kicking the blue eyed boy out of their so called "loving home". Tired and alone, Louis starts to lose all hope whatsoever, all until he spots an ad for a wanted personal assistant that changes his life in ways he could never o...
(Larry & Ziam Science Fanfiction) کد 1221: خواب گرد کد 8924: ما توی دنیایی زندگی می کنیم ک اون طور ک می خواییم شکلش می دیم مادر و پدر داریم زندگی می کنیم بزرگ می شیم و به این باور داریم ک همش یه آزمایش الهیه! هیچوقت فکر کردی ک تمام چیزایی ک دورو ورته,توهم خودت باشه؟ مثلا تو یه جا خواب باشی و... توی دنیایی ک توی سرت سا...
آسمان با باران گلولهها تداعیگر کابوسی دیرینه، مثل آخرین روزهای بقای زمین بود و پوتینهایی که در دریاچه خون قدم میگذاشتن، اون مرد رو به وهمی از نشنیدن فرو بردن تا مجددا قلم که خارج از این تپههای سرخ از خون؛ سلاحی قوی بود رو به دست بگیره. "عزیز من؛ تعداد نامههایی که برایت نوشتهام از دستم خارج شده. در دهکدههای دو...
[Persian translation] بیست و هشت روز بدون تو با بیست و هشتا نامه که داخل اون دفترچه مشکیه، همون که کنار تختت بود نوشتم... میدونم داری بهم گوش میدی و مواظبمی...منم عاشقتم داستان کوتاه درباره احساسات هری بعد از خودکشی لویی، اما بعد ۲۸ روز چه اتفاقی میوفته؟ توجه: محتوای حساسی وجود دارد، به همین ترتیب عکس ها یا فیلم ه...
لویی تاملینسون توی یک تیمارستان چشم هاش رو باز میکنه و هیچ چیز رو جز اسمش به یاد نمیاره...
[COMPLETED] تو فکر میکنی من یه عروسکم؟ یه عروسک بیارزشه! چون تو میتونی اونو به هر شکلی که میخوای دربیاری. تو درباره من اشتباه فکر میکنی، من ارادهام رو بهت نشون خواهم داد تا بفهمی چقدر میتونم خطرناک باشم! 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 ≈ارباب جوان≈ 〽شیپ: لری/هری تاپ 〽وضعیت آپ: تکمیل شده 〽ژانر: رمانتیک، د...
اینجا مستطیل سبز پسر! جایی که روی چمن هاش بوسه میکارم و به دروازهاش سجده میکنم. مقدسه برام چون میدون جنگ منه! - اما لویی! چرا وسط میدون جنگ قلب تو به جای توپ فرستادی تو دروازهام؟! - چون تو گل منی ، نه آفساید !
✔Completed کامل شده --- چیزی که هری رو خشمگین می کنه ، مردم نیستن. اون قبر نیست. خودشه. ▪︎هشدار : قتل، مرگ، تجاوز و فعالیت های جنسی. •محتوای غم انگیز --- فصل اول : ژانویه فصل دوم : فوریه --- از مجموعهی ماهها آگوست-دسامبر ۲۰۲۰
𝐜𝐨𝐦𝐩𝐞𝐥𝐞𝐭𝐞𝐝✓ ²⁰²¹ ❁ زبانش گفت،دوستت ندارم.اما از نگاهش خواندم،در رفتارش دیدم،که هنوز همان مرد عاشق دروغ گوی من است. ❁ روایت دوباره کارکردن قلب یه سرباز سنگی و جدال با خود قبلیش سر علاقه ی مفرط به شخصی که نیمی از وجودش رو ازش ربوده. واقعا نیمی از وجودش رو از دست داده یا دلیل این ناتوانی، نخواستن این مردِ نیمه...
_ دیواری میان من و تو _ داستان کوتاه نه قسمتی - short story by blue لویی سعی کرد بدنش را بیشتر جمع کند. گذاشت بیشتر استخوان هایش را در آغوش بگیرد. " بلوبری اینطوری صحبت نکن. " " نمیشه، نمیذاری، نمیخوام. رافائل من، ویلیام من، باغ سیب من، چلچراغ خانه ام، خورشید شب هام، لویی من، نمیشه وقتی بهم میگی بلوبری اینطوری صحبت نک...
لویی رقصنده اصلی باله سلطنتیِ. وقتی رقیبش, اعجوبه ی بد خلقِ رقص ,هری ,به کمپانی ملحق میشه ,زخم های قدیمی دوباره سرباز میکنند و احساسات قدیمی دوباره شعله ور میشوند. در طی تولید ' دریاچه ی قو ' توسط کمپانی, رازی که عشق اونهارو محکوم به فنا کرده بود سرانجام فاش میشه. ولی آیا خیلی دیر خواهد بود؟ [ Persian translation ]
پرواز قوها بالای آسمانی بی رنگ آزادی چه حسی دارد؟ سقوط چه حسی دارد؟ پرنده ای سلطنتی نمی توانی غرق شوی نمی توانی آواز بخوانی تنها محکوم به سفیدی انزوا و زیبا بودنی.. /شروع از ۱۲ آبان ۱۴۰۲/
کلاغ روی شاخه درخت خشک بال باز کرده بود و با تداعیگری مرگی که به سراغ آدمی نمیاومد، لویی رو وادار میکرد به ناگزیر قدم برداشتن در ورطه سقوط و دویدن لبه پرتگاه. هری احساس میکرد تنش در گور و در اون انبوه انبوده جسد خوابیده. حال اون دو رو فقط مردگان میدونستن. وضعیت: پایان یافته.
من خواب دیدم که بیدار بودم تا اینکه بیدار شدم و خودم را خفته پیدا کردم. -استن لورل [L.S]
[ C o m p l e t e d ] لویی حالش خوبه فقط کاملا اتفاقی حداقل هفته ای یه بار به پلِ خودکشیِ بریستول میره و با یه دنیا اضطراب و ناراحتی دست و پنجه نرم میکنه و زندگی از نظرش تموم شدهست؛ اما به هر حال حالش خوبه. همه چیز خوبه تا وقتی که یه پسر مرموز، هر دفعه که لویی میخواد خودشو بکشه، سر و کلهش پیدا میشه... • Persian Tra...
-من پدر و مادرمو نکشتم...قسم میخورم... -پس اونموقع اونجا چیکار میکردی ؟ -نمیدونم...نمیدونم...من...من چیزی یادم نمیاد...فقط خون...
*ᴏɴ ɢᴏɪɴɢ*²⁰²² سایه ایی در بردفورد به راه افتاده که زندگی رو از پارگی های کمر زن ها بیرون میکشد. برقرار کردن تعادل بین تعقیب کردن صاحب این سایه با رسیدگی به دو جفت چشم آبی، برای کاراگاه دشوار تر شده. در خانه ایی نو که از ضربان قلبش بنا شده، جانی نو شکل گرفته که بیپروایی رو از دل استایلزها ربوده. هر دربهدری، مرگ، خ...
_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇
هری از لویی بدش میاد چون لویی گیه ولی سرنوشت اونا رو کنار هم قراره میده و هری مطمئن نیس چه حسی نسبت به لویی داره. حسادت، عصبانیت، نفرت و حتی عشق. هری خیلی گیج شده و اینکه بهترین دوستش روی لویی کراش داره واقعا کمکی نمیکنه.