یه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی در کاتونیا خوش آمدید.
یکی از روزهای نارنجی پاییزی، کوچه‌ی سوم خیابون فلورنتیس، واقع در شهر زیبای لوناسکار؛ میزبان یه مهمون مو فرفری با چشم‌های محزون سبز رنگ شد. درست با چند قدم فاصله از خونه‌ی کوچولوی بی نور اون پرنس غمگین، کافه‌ی چوبی گرمی وجود داشت که خونه‌ی امن یه مرد چشم آبی بود. قهوه های مرد مهربون چشم آبی، توی فصل سرد پاییز، همیشه به...
دستش رو به سمت اسلحش برد خاطره هاش رو هدف گرفت انگشتش رو روی ماشه فشار داد... و با نوازش های مرگ از خواب بیدار شد!
- کاش چیزی می گفتی، قبل از این که خیلی احمقانه تموم بشم.. . . . + متاسفم، شماره ای که گرفتید اشتباهه. Larry Stylinson By: Shey-da [Completed]
یه داستان عاشقانه بین هری استایلز و لویی تاملینسون.... [Completed]
تموم چیزی ک لویی بهش فکر میکرد ی پسر سفید با بال های کوچیک آبی بود! اون همیشه اونو زیر نظر میگرفت و برق بالهای پولکیش و زیر نور خورشید تحسین میکرد! BY:ARSHIYA Louis top
[ C O M P L E T E D ] در جايى كه هرى ، هر شب تبديل به يه بچه گربه ميشه داستانِ كوتاه [ Persian Translation] ( Larry Stylinson AU) Copyright © HunterMay18 All Rights Reserved 2014
[Completed] "انقدر همه رو احمق فرض نکن. اون مال من نیست!" جایی که لویی، کسی که توی ارتش مشغول به کاره، به مدت یکسال و نیم مجبور میشه برای خدمت به کشور دیگه بره. و وقتی برمیگرده با یه سورپرایز بزرگ از طرف دوست پسر سابقش هری مواجه میشه. چیزی که به هیچ وجه نمیتونه قبولش کنه... Written by: @realtrishawrites Translated by...
𝑾𝒉𝒆𝒓𝒆 𝑪𝑬𝑶 𝑳𝒐𝒖𝒊𝒔 𝒄𝒓𝒐𝒔𝒔𝒆𝒔 𝒑𝒂𝒕𝒉𝒔 𝒘𝒊𝒕𝒉 𝑯𝒂𝒓𝒓𝒚, 𝒂 𝒉𝒐𝒎𝒆𝒍𝒆𝒔𝒔 𝒃𝒐𝒚 𝒂𝒏𝒅 𝒈𝒊𝒗𝒆𝒔 𝒉𝒊𝒎 𝒔𝒐𝒎𝒆𝒕𝒉𝒊𝒏𝒈 𝒆𝒗𝒆𝒓𝒚𝒅𝒂𝒚. 𝑪𝒂𝒏 𝑳𝒐𝒖𝒊𝒔 𝒆𝒗𝒆𝒏𝒕𝒖𝒂𝒍𝒍𝒚 𝒈𝒊𝒗𝒆 𝒕𝒉𝒆 𝒃𝒐𝒚 𝒂 𝒑𝒍𝒂𝒄𝒆 𝒊𝒏𝒕𝒐 𝒏𝒐𝒕 𝒐𝒏𝒍𝒚 𝒉𝒊𝒔 𝒉𝒐𝒎𝒆, 𝒃𝒖𝒕 𝒂𝒍𝒔𝒐 𝒉𝒊𝒔 𝒉𝒆𝒂𝒓𝒕...
\completed/ و از همان صبح به بعد، دیگر افتابی برایش طلوع نکرد. خنده ایی به سراغش نیامد. "جانش"او را ترک کرده بود و جسمش، بیهوده زندگی میکرد تا به پایان برسد... Larry story
خلاصه داستان: داستای توی زمان قدیم اتفاق میفته زمانی که شاهزاده لویی ازدواج میکنه اما همسرش پاسخگوی نیازهای جنسی اون نیست...پس تصمیم میگیره که نیازهاش رو با برده های جنسی دختر یا پسری که میگیره برطرف کنه و در این بین با پسر چشم سبزی به نام هری آشنا میشه...
دوکِ دیوانه.. این تمام چیزیه که هری، درباره ی دستِ پادشاه میدونه، اما لویی تاملینسون یک راز بزرگ داره.. دوک اسیر یک نفرینه... نفرینی که سالهاست بر خاندان تاملینسون سایه انداخته... نفرینِ ماهِ کامل.. و گرگ اسیرِ دستِ آهو... اسارت شکارچی در چشم های شکار... آن زمان گرگ دندان هایش ریخته بود، ماه اخمو و ناراضی در دل آسمانِ...
من دوست دخترمو کشتم و الان دارم ازت دزدی یاد می گیرم! Highest rank : #7 in fanfiction وارنینگ : حاوی اندکی معصومیت از دست رفته (سکچوال کانتنت خودتون)
لویی یه ترو آلفاست که بخاطر اشتباهاتش از خانوادش طرد شده و هری گربینه ایه که سر از جنگل گرگینه ها درمیاره. چی میشه اگه هری، سولمیت و لونای لویی باشه؟ • a Larry Stylinson Fanfiction. [Mperg.] • -سِپَند تلگرام : FanfictionsOnly
🌤Let me share, this whole new world, with you(: ⭕️Complete⭕️ خوشحالم که به بوکم سر زدی🤍 این یه امگاورسه که کاپلِ غالبش، لری هستن💙💚 🔞دارای محتوای بزرگسالان من روشام و ممنونم که همراهمی🍓
[Complete] Louis brings a new item everyday to the local homeless boy. Little does he know.. falling in love with him is inevitable. Highest Ranking: #1 in LarryStylinson
[Complete] لویی با وجود استرس و ترسی که داشت،وارد دانشگاهی مخصوصِ نخبگان میشه؛جایی که اسمِ زین مالیک می درخشه و قدرتمنده، نایل هوران بی وقفه صحبت میکنه، همه جا پر از پیانوئه و هری استایلز، تنها فرزندِ ستاره‌ی سابقِ راکِ معتاد به مواد مخدر و روان پریش که از نظر پزشکی ثابت شده بود، کسیه که لبخندی بی نقص و چشم هایی خالی...
*یه مدت آپ نمیشه* [on going...] وقتی اعتماد از بین بره دیگه برات اهمیت نداره حتی اگه عاشقش باشی! 20211118
[Complete] لویی زیبایی رو، ترکیب رنگ‌ها و جنس‌های مختلفی که حس ظرافت رو درون آدم‌ها به‌وجود میارن، میشناسه. اون درحالی که داره توی دانشگاه فشن میخونه، هر روز این ترکیب رو میبینه. برش لباس‌ها، رنگ پارچه‌ها، پیچیدگی طرح‌ها، همهٔ این‌ها کنار هم قرار میگیرن تا یه‌چیز زیبا رو بسازن. ولی وقتی که یه دانشجوی علوم با پاهای...
وقتی کسی که فکرشو نمیکردی زندگیتو به بهترین شکل ممکن زیر و رو میکنه :) Cover by : @itsCipher
_نایل؟حالت خوبه؟من صدای داد شنی... هری سرشو بالا اورد و پسر با دیدنش انگار کلماتش رو از یاد برد _تو... اون با شوک زمزمه کرد +لو..لویی...!؟ ~roji tommo 2 in fanfiction🖇 1 in larrystylinson🖇 1 in harrytop🖇 1 in harrystyles🖇
Louis studies teaching at university. On his way there, he passes a homeless boy every morning. Harry has scars, they can't always be seen. Some are covered by the dark ink on his skin. Louis really likes Harry's butterfly tattoo.
لویی از بچگیش عاشق برادر کوچولوش شده بود که یه لحظه هم ازش جدا نمیشد اون خیلی خوش شانسه که برادرش هم عاشقشه Thank you for permission @jigolouis
[COMPLETED] تو فکر می‌کنی من یه عروسکم؟ یه عروسک بی‌ارزشه! چون تو می‌تونی اونو به هر شکلی که می‌خوای دربیاری. تو درباره من اشتباه فکر می‌کنی، من اراده‌ام رو بهت نشون خواهم داد تا بفهمی چقدر می‌تونم خطرناک باشم! 🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺🔻🔺 ≈ارباب جوان≈ 〽شیپ: لری/هری تاپ 〽وضعیت آپ: تکمیل شده 〽ژانر: رمانتیک، د...
||complete|| اون یک رقصنده بود رقصنده ای که در قلبه من با روحه من میرقصید..♡
گى بودن گناهه. تتو كردن گناهه. سكس داشتن قبل از ازدواج گناهه. بودن با لويى گناهه، هرى اينو ميدونه. اون ميدونه بودن با اون مرد مخالف هر چيزيه كه اون باور داره. اما حتى اگر اون مذهبيه ولی هنوزم كنجكاوه. *** *this book is translate by page and its not allowed to copy*
مهم نیست چه اتفاقی برات میوفته حتی اگه سخت بود حتی اگه هرچی تلاش کردی کافی نبود حتی اگه به عمق تاریکی رسیدی نذار بکشتت نذار قلبتو بشکنه 💙💚 ___________________________ Hey guys خب من دارم این فن فیک رو در حالی شروع میکنم که اکانت شخصی خودمو توی واتپد ساختم و نه تنها بلد نیستم درست باهاش کار کنم بلکه هیچیم فالوور ن...
