Stockholm Syndrome
بعضی وقتها پایان ماجرا تازه شروع داستانه :) 5/5 همه پسرها نقش اصلین?
میبوسمت و اسلحه ارو رو سرت نشونه میگیرم من رو میکشی و نوازشم میکنی بهم لبخند میزنیم و از هم متنفریم سکس میکنیم و شمع روشن میکنیم نفرین میکنیم و دعا میخونیم امروز هستی و فردا نه فردا دشمن من هستی و امروز جونت رو برام میذاری امروز من و توییم علیه دنیا فردا من علیه توام مقابل دنیا میبازم و برنده میشی هردوی مارو به دار...
عشق میتونه یک اشتباه باشه یا یک حقیقت دربند گناه.♡عشق میتونه تکرار بشه و عشق قدیمی رو تصحیح کنه یا اثباتی باشه برای درست بودنش ☆¡¿
"اقای استایلز،این اشتباهه" "هییششش،تو منو دَدی صدا می کنی بیبی گِرل" [Sexual content]
اون از من گذشت که به ارزوهاش برسه از منی که به خاطر اون از همه ی ارزوهام گذشتم
[complete] این داستان یه عشقه یه عشق پوچ یه عشق یک طرفه که به جایی نرسید و داستان یه زندگی که نابود شد و سوخت و همه اینو فهمیدن به جز کسی که باید میفهمید _______________ عشق... بعضیا میگن شیرینه و همه باید یک بار عاشق بشن اما من مطمئنم چیزی که اونا حس کردن عشق نبوده ، شاید بشه اسمشو هوس گذاشت... م...
دوست داشتن احتمالاً بهترین شکل مالکیت است...اما مالکیت بدترین شکل دوست داشتن ! Written by @Theshki
مگان و جیک دو تا دوست صمیمی هستند. هر دوشون خانواده فقیری دارن و فقط همدیگه رو دارن.هر دو دانش آموز سال آخر دبیرستانند. جیک بعد از اینکه تمام طول تابستون توی شهر دیگه بوده و تازه برگشته حالا احساس میکنه که مگان رو بیشتر از یه دوست معمولی دوست داره و می خواد به مگان اینو بگه .اما اتفاقاتی می افته که ....
"این یعنی اینکه منم می تونم زیر قولم بزنم تا بی حساب بشیم." سعی کردم خودمو بی تفاوت و خونسرد نشون بدم. " اون الان کاملا بهم اعتماد داره پس مطمئن باش هر چیزی هم بهش بگی حرفتو باور نمیکنه." با همون قیافه ی جدی چند قدم بهم نزدیک شد و نفس عمیقی کشید و گفت "قرار نیست من بهش چیزی بگم." بعد از اون دوباره چند قدم بهم نزدیک ش...
کابوسی که هیچوقت ازش رها نمیشی.. ⚜شیطان داره بهم نزدیک میشه.. نزدیک و نزدیک تر.. درحالیکه داشتم از درون ذوب میشدم، آرامشی انگشتامو لمس کرد. سرمو به سمتش که درست کنارم نشسته بود، چرخوندم. با اون چشمای زمردینش بهم خیره شده بود و لبخند دلنشینی به لب داشت. به لب هاش خیره شدم که داشت میگفت: ما تو این کابوس تنها نیستیم." دس...
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
[+18] من همیشه تنها بودم یه دختر یتیم که یه غریبه بزرگش کرد یه غریبه که زود رفت و بعد من موندم و خرابه ها ، من موندم و تاریکی ، من موندم و درد... میخواستم زنده بمونم پس باید یه کاری میکردم من تبدیل به کسی شدم که ازش متنفر بودم شدم اون سایه ای که بدون نور زنده میمونه.. من احساساتمو گم کردم ولی این زیاد طول نکشید من م...
[Completed] حراج سکس.. این چیزیه که وقتی راجبش میشنوید یاد دخترای جوون میوفتید که به پیرمردای پولدار فروخته میشه. و حالا نوبت به اسکایلر ، کسی که متوجه شد صاحبش یه پیرمرد نیست رسید...
من میدونم که همه چیزوسیاه وسفیدمیبینی. پس برات یه آسمون آبی شفاف میکشم:) -آبی،تروی سیوان-
سلام به پاترهد ها تو این کتاب شما خواهید دید: 1# فکت ها 2# اشتباهات فیلم 3# صحنه های حذف شده/پشت صحنه 4# جوک 5# نقد ها، جمله های متفاوت که عوض شدن، چیزای هری پاتریه دیگه و اگه شما تا بحال هری پاتر رو ندیدید، هیچوقت معنی واقعی عشق یا دوستی رو متوجه نمیشید.. Original Book by: @TinaX2
#Foods To Eat Before You Die غذا هايى كه بايد قبل از مرگ خورد. *اين كتاب تقديم ميشود به تمام عزيزانى كه از يك غذا ، چيزى بيشتر از پر كردن شكم گرسنه شان ، انتظار دارند.*
#Songs To Listen Before You Die آهنگ هايى كه بايد قبل از مرگ شنيد. *اين كتاب تقديم ميشود به تمام عزيزانى كه از يك آهنگ ، چيزى بيشتر دريدن پرده هاى گوششان ، انتظار دارند.*
I leaned back on to my bed. "Why is everyone dying to share a room with you?" Harry sat on his bed, smirking. "Well, who wouldn't be? I'm incredibly handsome, rich, a playboy and I have really good stamina?" "Good stamina?" I asked him, as he got up. "I can ride you all night" He slowly ma...
"همه چیز در جهان درباره ی سکسه ، به غیر از سکس. سکس درباره ی قدرته" -اسکار وایلد خلاصه داستان : زمین : سال 2438 دنیا الان متفاوته : به وسیله ی هیولاهای بی رحم و ظالم حکمرانی میشه. تمام چیزی که اولین بلک برن میخواست آزادی بود. ولی چطور میتونی از پیرترین خون آشامی که وجود داره و پادشاه قوی ترین نژادی که تا به حال پاش رو...
اسم من مارسله. یک درسخون بی عرضه. یک شاعر. یک نوجوون بازنده. تو فکر می کنی من واقعی رو می شناسی، ولی اینطور نیست. من آرزو می کردم واقعیت من رو می دیدی، ولی هیچکس تا حالا به اندازه ی کافی اهمیت نداده تا بشناسم. تا زمانی که اون اومد. این فن فیکشن صرفا ترجمست و تمام حقوقش به نویسنده ی محترمش تعلق داره. (اسمایل لایک نایل)
عشق گاهی شیرینه گاهی تلخ شاید گاهی هم دشوار اما تنها چیزی که از عشق به من رسیده تیکه های تیز و برنده احساسات خرد شدمه... اما خب اون با همه فرق داشت ........ Kiss my neck گردنمو ببوس .... Bite me گازم بگیر ..... Trace my spine ستون فقراتم رو دنبال کن ..... Hold me down ...
هری يه سياره نداشت. چيزی که اون داشت يه کهکشان ناشناخته بود:) [Dedicated to all the broken girls in the whole wide world:")]
زمانی که والدین پرنسس الیزابت در جنگ کشته میشن ، اونو به عنوان غنیمت می برن پیش پادشاه (فن فیکشن هری استایلز)
"من قراره بدنت رو ببرم."اون (پسر) مقابل پوست گردن اون(دختر)زمزمه کرد.نفسای خیلی داغش معلوم نبود از کجا میاد. "این جا"انگشت اشاره و انگشت وسطش رو از روی پوست اون(دختر) به طرف جایی که گردن و فک اون به هم وصل میشد میکشید.دقیقا روی شاهرگش! "و این جا!"دستش رو روی پوست سفید اون (دختر) تا مچ دستش کشید.شستش رو روی رگ زیرین که...
" بهت اطمینان میکنم " اما وقتی که کلمات از دهنم خارج شدن پشیمون شدم. داستان توسط خودمون ترجمه شده و کپی ممنوعه بخونیدش خیلی داستانه عالیه ;) [رتبه 21 در فنفیک های واتپد]