part 3

103 31 3
                                    

پدر بزرگ همیشه میگه اونایی که دوستمون دارن  دودسته هستن : اونایی که مثل پرونه دورمون میچرخن و همیشه تعریف ازمون میکنن ، اونا بیشتر میخوان که تو دوستشون داشته باشی و دوم اونایی که ازمون دوری میکنن و مانع بروز احساساتشون میشن ولی این دسته دوم که علاقه واقعیرو نشون میدن . حسم میگه لیامم منو دوست داره ولی نمیخواد احساساتشو متوجه شم .

صدای آزار دهنده بوقی منو از خواب نازم بیدار میکنه . با گلافگی پتورو از روی خودم میکشم کنار تا ببینم صدای بوق ماشین کیه . وقتی صحنه روبه رومو دیدم خشکم زد . کارای سوار ماشین بویوک ریوی اِرا سبز رنگ شده بود ، ماشین پدرش بود . دستشو به نشون بیا تند تند تکون داد . سریع به خودم اومدو رفتم لباس فرممو پوشیدم . بازم وقت نکردم به موهام برسم پس فقط با دست صافشون کردم .

هرچی که میدونستمو ریختم توی کیفم و دوتا دوتا پله هارو رفتم پایین . یه پنکیک از داخل ظرف برداشتمو رفتم بیرون . خوبه حلا گفت دیر نکن .

- زود باش نیم شد

درحالی که اون غر میزد من با کلیدا کلنجار میرفتم تا درو قفل کنم و موفق شدم . رفتم جلو نشستم . نفسمو میزون کردمو گفتم

- ب..ببخشید من دیشب

- نمیخواد بهونه بیاری این کاره همیشته

و پاشو گذاشت روی گاز . با تعجب به رانندگی کردنش نگاه میکردم

- تو کی گواهی نامه گرفتی ؟

رومو گرفتم سمتش . باذوق جواب داد

- دیروز ... وای آکیتا نمیدونی چه حالی داشتم وقتی فهمیدم گواهی نامم اومده . وقتی بابام اومد خونه مدام با مامانم پچ پچ میکردن منم پشت کناپه قایم شدم ... آکی تا اسم گواهی نامم اومد مثل فنر پریدم ، فکر کن میخواستن ازم قایمش کنن

- حقم دارن

پدر مادرشم میدونن دختر گلشون چه دست فرمون زیبایی داره . قیافشو توهم کردو گفت

- من حالا کارتمو گرفتم ولی توچی ؟ تو حتی از گرفتن فرمونم میترسی

درست میگه من از رانندگی میترسم چون نمیتونم تعادلمو با فرمون حفظ کنم ، وقتی ماشین روشن میشه دستام شروع به لرزیدن میکنن . خم شدم تا آهنگ مسخره

Elvis Presley - All Shook Up

که تو ماشین میشد رو عوض کنم ولی متاسفانه هرکدوم از قبلی بدتر بود .

- ببینم بابات جز این آهنگای کهنه آهنگ دیگه ای گوش نمیده ؟

-نُچ

با لبخند پیروز مندانه ای گفت . مجبور شدم تا آخر مسیر دبیرستان به آهنگ های قرن 50 آقای تام گوش کنم . وقتی رسیدم با عجله رفتیم دفتر ، خوشبختانه زیاد دیر نکرده بودیم و دبیرا هنوز به کلاسا نرفته بودن . شماره کمدامونو از آقای گری ، مدیر مدرسه گرفتیم . من 274 افتادم و کارای 99 اون ردیفش با من فرق داره ، من رشتم ریاضیه و کارای هنر برای همین اون کمدش دورمی افتاد . اول رفتیم تا کمد کارایو تمیز کنیم و با باز شدن در کمد کارای میخکوب شد . میدونید اون یکم وسواس داره

Days{Harry.S}Where stories live. Discover now