روستای هیبرید🍸
کاپل ها:کوکوی،یونمین ، نامجین
ژانر: تخیلی هیبرید فلاف اسمات امپرگ
کوکی رو به بقیه:من ته رو میخوام ولی اون خیلی معصومه اما من میخوام بوسش کنم لمسش مال خودم بکنمش دیگه نمیتونم صبر کنم
نامجون:ما بهت کمک میکنیم
وضعیت: پایان یافته
یه ساعتی از طلوع آفتاب گذشته بود کوکی تو مزرعه ذرت نشسته بود و داشت ذرت میچید بقیه مردم روستا هم بودن آدما هم سبد های بزرگی که توش دراز ذرت بود و جا به جا میکردن
ته هم کنار کوکی بود و کم و بیش کمکش میکرد البته بیشتر بازی میکرد کوکی سرگرم کارش بود و متوجه نگاه های گشنه ته به ذرت های خام نشد چیزی که هیچوقت علاقه به خوردنشون نداشت ته با لحن نازی گفت:کوکیییی؟ کوکی بدون اینکه برگرده گفت:جانم؟ ته لباش و غنچه کرد و گفت:من ذلت میتام (من ذرت میخوام) کوکی با تعجب بهش نگاه کرد و گفت:تو که اصلا ذرت دوست نداشتی ته با اعتراض گفت:الان موخااااام کوکی خنده آرومی کرد و گفت:باشه عشقم فقط باید صبر کنی تا بشورمش همه دستشون بنده خودت هم تمیز نمیشوریش ته لباسش و کشید و گفت: خواهشششششش کوکی با جدیت گفت:نه ته مریض میشی
ته لباش و آویزون کرد و آروم نشست که یه دفعه فکری به سرش زد
¡Ay! Esta imagen no sigue nuestras pautas de contenido. Para continuar la publicación, intente quitarla o subir otra.
ته:میوووووووو کوکی نگاهی به ته کرد و با دیدن گربه لوسش هوف عمیقی کشید و گفت:ته تو نمیتونی هر دفعه با چشمای گربه ایت منو راضی کنی
ته خودش و به پای کوکی مالید و مظلومانه صدا کرد کوکی لبخندی بهش زد و ذرت و جلوش گرفت ته با خوشحالی جیغ کوتاهی کشید و با ناخون های تیزش مشغول کندن پوستش شد و بعد دندون های کوتاهش و توش فرو کرد و مشغول خوردن شد کوکی سرش و نوازش کرد و کارش و ادامه داد
نزدیک ظهر کارشون تموم شد همه به جز جی هوپ به خونه برگشتن چون جی هوپ بین کار ولشون کرده بود و رفته بود و قطعاً که پیش تیلدا رفته بود
کوکی که ته رو بغل کرده بود در و باز کرد و دید جیهوپ روی مبل نشسته بعد سلام کوتاهی به اتاق رفت تا ته لباس بپوشه بقیه پشت سرش وارد خونه شدن و هر کدوم یه گوشه ای افتادن جیمین که کنار جیهوپ ولو شده بود سرش و به سمتش چرخوند تا چیزی بگه که چیزی رو گردنش دید صاف نشست و سرش و به آرومی نزدیک برد و نگاه کرد وقتی فهمید چیه با فریاد گفت:یه کبودیههههههه گردنش کبودهههههه (ابروی بدبخت و بردن)