روستای هیبرید🍸
کاپل ها:کوکوی،یونمین ، نامجین
ژانر: تخیلی هیبرید فلاف اسمات امپرگ
کوکی رو به بقیه:من ته رو میخوام ولی اون خیلی معصومه اما من میخوام بوسش کنم لمسش مال خودم بکنمش دیگه نمیتونم صبر کنم
نامجون:ما بهت کمک میکنیم
وضعیت: پایان یافته
اول از همه میخوام از محدثه جونم تشکر کنم واسه کاور های جدید چون خیلی خوشگل و خوبن
کوکی کنار ته نشسته بود و غذا خوردن آدما رو نگاه میکرد کوکی تمام مدت دستش و گرفته بود تا احساس امنیت کنه و نترسه
جیهوپ آخرین بلوبری که مونده بود و برداشت و خورد نگاه چهار نفر دیگه به سمتش چرخید انگار که میخواستن همونجا بلوبریش کنن یونگی:یااااااا من از اول چشمم بهش بود جین رو میز کوبید و گفت:میکشمت جیهوپ اون مال من بود کوکی میدید که ته هر لحظه داره مضطرب تر میشه ته رو بغل کرد و گفت:بس کنید دارید میترسونیدش ولی کسی به حرفش اهمیت نداد وقتی با هم دیگه سر یه بلوبری دسته به یقه شدن نور عجیبی تابید همه دست از دعوا کشیدن و به جای خالی ته نگاه کردن جین با چشمای درشت شدش گفت:ته کو؟؟؟ جونگکوک خم شد تا ته رو بلند کنه
Ops! Esta imagem não segue nossas diretrizes de conteúdo. Para continuar a publicação, tente removê-la ou carregar outra.
همه دهنشون باز مونده بود کوکی ته رو به خودش چسبوند و گوش های کوچولو شو نوازش کرد: هروقت میترسه اینجوری میشه برای همین گفتم جلوش دعوا نکنید
اون گربه زیبا و شیرین لبخند های احمقانه ای به لب همه آورده بود حتی یونگی
جیمین با چشمایی که دو برابر بزرگ شده بود گفت:میشه بغلش کنم؟؟ کوکی:الان خیلی ازتون میترسه میبرمش بیرون تا آروم شه شما هم هرجایی خواستید میتونید بخوابید
کوکی ته رو از خونه بیرون آورد و جیغ های هیجان زدشونو میشنید ته رو مقابل صورتش گرفت و گفت:اونا به خاطر شیرینی تو دارن اینقدر ذوق میکنن آدما بد نیستن عزیزم
ته میو آرومی کرد و سرش و پایین انداخت کوکی نتونست جلوی خوشمزگیش دووم بیاره پس دماغ کوچولوش و بین لباش گرفت و کشید و میو معترضانشو شنید خندید و گفت: باشه باشه ببخشید الان میبرمت
گربه کوچولو بین چون های کوتاه می پرید و بازی میکرد و گاهی دنبال پروانه ها میدوید این کاری بود که همیشه استرسش و کم میکرد
نامجون کنارش نشست و به درخت تکیه داد و گفت:خوابم نبرد
کوکی با خنده گفت:در مورد اینجا کنجکاوی نه؟؟ نامجون:کی میتونه نباشه
کوکی در حالی که چشمش به ته بود گفت: اینجا یه سرزمین جادوییه برای هرکسی قابل دیدن نیست نژاد ما خیلی وقته اینجا زندگی میکنیم در اصل هیچکس قبل از اینجا رو یادش نمیاد چند سال پیش هیبرید های گوشت خوار از ما جدا شدن
نامجون در حالی که به ته نگاه میکرد گفت:چند وقته ته رو میشناسی؟؟ کوکی:پدر و مادر ته گربه های وحشی بودن ولی اون یه توله لوس و معصوم پس وقتی به همراه بقیه گوشت خوار ها رفتن ته اینجا موند منم نگهش داشتم
نامجون:حکم پسرتو داره یا یه چیز دیگه؟؟؟
کوکی به سوالش خندید و گفت:حکم بلای جون
نامجون خندید و گفت:تو خیلی توان داری پسر چجوری جلوش دووم اوردی؟؟؟
کوکی لبخندی زد و گفت:چون دوسش دارم
نامجون:اوووووو کوکی خندید
چند دقیقه ای میشد که نامجون رفته بود و ته تو بغل کوکی خواب بود و کوکی میدونست بعدش قراره چی بشه ته لخت تو بغلش تبدیل بشه و هنوز خواب باشه و کوکی بمونه و یه دیک سفت شده اما این آخرش نیست مجبوره تا خونه ببرتش و لباس هاشو تنش کنه بعد به یه رو کوفتی خودشو آروم کنه
وقتی پوست نرمشو رو دستاش حس کرد لعنتی فرستاد و ته رو روی چمن ها گذاشت سعی میکرد به بدن سفیدش کمر باریکش سینه های صورتیش و بوت تپلش نگاه نکنه با عصبانیت لباس خودشو در آورد و دور ته پیچید که تا حدودی بدنشو پوشوند بلندش کرد و به سمت خونه برد در و با پاش باز کرد خوشبختانه کسی تو هال نبود ته رو به اتاق خودش برد و رو تخت سفید و نرم خوابوند یه دست لباس براش انتخاب کرد و تنش کرد بدون هیچ لمس اضافه ای.....گرچه خیلی سخت بود ولی کوکی از پسش برمیومد ولی هیچی از این پروسه دردناک براش تکراری نمیشد همیشه عطش لحظه اول و داشت
سریع از خونه خارج شد و خودشو تو برکه انداخت تا یکم خنک شه
امیدوارم لذت برده باشید و کلی اکلیلی شده باشید این فیک با فاکینگ اسپرم روز های فرد آپ میشه و بعد از سالها و افسانه ماریا روز های زوج وانشات هم هر روز نظر یادتون نره اگه هم دوسش داشتید ووت بدید دوستون دارم ♥️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️