Part 4

25 5 1
                                    

+خب زین چند ساله تو این شهری؟
-من اینجا بدنیا اومدم
+گفتی چند سالته؟
-بیست و سه.تو چی؟
+بیست و پنج
*سکوت طولانی*
-این سگه چقدر بامزست
+تو این سفر باهاش آشنا شدم سگه خوبیه و البته یه دوست خوب
دستمو میکشم رو سره پاتریک و اون دمشو تکون میده
*فلش بک به سه ساعت پیش*
+تو چجوری زنده ای؟
-منم همین سوالو ازت دارم
عقب عقب رفتو خورد به ستون پشت سرش
+هیییی پسر تو کی هستی؟
-ازم دور شو
+ودف من که کاریت ندارم اسمت چیه؟چجوری زنده ای؟
یکم نزدیک تر میشه و پشت سرشو که به خاطر برخوردش با ستون درد گرفته رو ماساژ میده چهرش عصبی به نظر میاد ولی اون خیلی جذابه
موهای کاملا کوتاه بلوند رنگ و یه ته ریش خیلی کمرنگ سیاه انگار که چند روز پیش شیو کرده
از اینجا میتونم تتو های گردنش و دستاشو ببینم
بینیو گوشاش پیرسینگ داره و و اوه جیزز فاکین کرایست به نظرم اون هاته
ودف؟من الان به یه پسری که نمیشناسم گفتم هات؟ من چم شده؟
-نمیدونم چجوری زندم تو خودت چرا زنده ای؟کسه دیگه هم زندست؟قبلا اینجا ندیده بودمت.چیکار داری اینجا؟زودباش حرف بزن
عصبی و تند تند حرف می‌زد لحجه و صداش نرم بود ولی لحنش عصبی ابروهاشو بهم گره زده بود و شاکی نگام میکرد
+نمیدونم منم مثل تو از هیچی خبر ندارم. اسمم لیامه و واسه این اومدم اینجا که بفهمم چرا همه مردن
با لبخند براش توضیح دادم به نظر یکم آروم تر شده بود
-هرکی میخوای باش برام مهم نیست گورتو گم کن
لبخندی زدمو گفتم
+داشتم همین کارو میکردم
-خوبه حالا گمشو
بازم لبخند زدم و رفتم سمت ماشین تا حرکت کنم
پاتریک اومد و سوار ماشین شد
+هی پسر اگه بخوای میتونی باهامون بیای
هیچ ایده ای نداشتم که چرا این حرفو زدم ولی خب اون تنها بود.
-فقط گمشو
عصبی غرید و راه افتاد که بره
به پشت سرش لبخند زدمو سوار ماشین شدم
*صدای استارت زدن ماشین میاد و زین از راه رفتن دست برمی‌داره و می ایسته*
-*
خریت نکن زین باهاش برو اون تنها کسیه که زنده مونده.صدای توی سرم اینو بهم میگه ولی من لجباز تر از این حرفام.ولی اگه اون بره من تنها میمونم...اه فاک بهش باید باهاش برم
-هی تو
داد میزنم و اون پسر چشم شکلاتی رو صدا میزنم
سرشو از پنجره میاره بیرون و بهم نگا میکنه
+چیشده؟
-خیلی داری اصرار میکنی...باهات میام.
میخنده و باعث میشه بخوام بزنمش میرم و سوار میشم
-راه بیافت
عصبی میگم و پاهامو تند تند تکون میدم
آرامشی که داره باعث میشه بخوام با مشت و لگد بیافتم به جونش
راه میافته و با سرعت رانندگی میکنه
سرمو بالا میارم بهش نگا میکنم
موهای کوتاه قهوه ای رنگ و چشمای شکلاتی
روی ابروی راستش تیغ خورده و ته ریش تقریبا کمرنگ قهوه ای داره درست رنگ موهاش
با دقت به جاده خیره شده
+خب؟
-خب؟
+چیزی فهمیدی؟
-ها؟
+داشتی خیره نگام میکردی خواستم بدونم از صورتم چیزی فهمیدی یا میخوای بیشتر نگام کنی؟(صورتشو یکم سمتم خم میکنه و ابروشو بالا میندازه و نگا مچ گیرانه ای میکنه)
-فقط میخواستم ببینم سوار ماشین کدوم احمقی شدم
+خب سوار ماشین لیام جیمز پین شدی
یه احمق دیگه هم اون پشت هست که اسمش پاتریکه
-برام مهم نیست
چشمامو میچرخونم
*پایان فلش بک*
زین پنجره رو باز کرده تو تاریکی داره بیرونو نگاه میکنه تقریبا سه ساعته که راه افتادیم
+ممکنه حشره بیاد تو پنجره رو ببند
چیزی نمیگه ولی پنجره رو میبنده صورتشو کاملا برگردونده سمت پنجره و آروم داره میلرزه
+هی زین؟حالت خوبه پسر
-آره خوبم رانندگیتو بکن
صداش میلرزه و به نظر میاد گریه کرده که البته این عادیه چون همه کسایی رو که می‌شناخت از دست داده و حالا هم داره از شهرش میره و معلوم نیست چه بلایی قراره سرمون بیاد
+دوست دختر داشتی؟
برمیگرده سمتم و عصبی نگام میکنه.چشماش قرمزن و این ثابت میکنه که گریه کرده
-به تو چه
+من فقط دارم سعی میکنم بحث رو باز کنم تا یکم حرف بزنیم
-...
+نمیخوای حرف بزنیم؟
-نه نداشتم
اولش نفهمیدم ولی بعدش فهمیدم که جواب سوالمو داده
+دوست پسر چی؟
-گی نیستم
+که اینطور
خندم میگیره
-به چی میخندی؟
+وقتی گفتی گی نیستی تعجب کردم چون قیافت یجوریه که کاملا شبیه گیا هستی
-چطور؟
+خب پرسینگات پیرسینگ هایه که گیا معمولا دارن و موهاتم رنگ کردی و گفتی دوست دختر نداشتی و اوه از همه مهمتر اینکه روی بولیزت یه رنگین کمون هست
جمله اخرمو با خنده میگم
یکمی با تعجب بهم نگا میکنه
-که اینطور... و اونوقت به من میگی دید میزنمت
+آره دید زدمت.عادت شغلیه
با لبخند میگم و با چشماش خیره میشم
-مگه شغلت چیه؟
+من روانپزشکم
-زیرلب*حدس میزدم
+چطور؟
-چون همیشه یه لبخند مسخره داری و عصبانی نمیشی
چشماشو میچرخونه و میخواد بره روی صندلی عقب
+هییی آروممم میتونم نگه دارم
-لازم نیست...اخخخ
+چیشد؟
-هیچی دستم گیر کرد لای صندلی تو رانندگیتو بکن

خندم میگیره. روی صندلی عقب دراز میکشه و پاتریک رو بغل میکنه
کمتر از چند مین دیگه جفتشون خوابیدن
منم کم کم داره خوابم میاد پس ماشین رو نگه میدارم و صندلی رو تنظیم میکنم و میخوابم...
_____________________________________________

سلام زیبارویان
دلم براتون تنگ شده بود با اینکه با هیچکدومتون حرف نزدم و نمیشناسمتون:)
امیدوارم حالتون خوب باشه
مواظب خودتون باشید
کامنت و ووت یادتون نره به دوستاتون هم معرفی کنید
همین دیگه
بوس بای

Love you all❗

SandY seaWhere stories live. Discover now