ذهنم یه لحظه هم آروم نمیگیره همش دارم به راجر فکر میکنم...
یعنی ممکنه زین هم مثل راجر شده باشه؟
ولی چه اتفاقی افتاده براش که انقدر حالش بد شده که به این بیماری دچار شده؟
باید ازش بپرسم؟ولی ممکنه ناراحت بشه به نظر خیلی حساس میاد...
+زین؟
از تو آینه نگاش میکنم که با گوشیش مشغول بود و با شنیدن صدام سرشو بالا آورد چشماش به خاطر گریه برق میزد
-ب.. له*سرفه میکنه*بله؟
+میتونی یکم راجبه خانوادت بهم بگی؟
-*به سرفه میافته*
+خوبی؟
-اه امم آره.خانوادم؟
+اره اممم زندن؟منظورم اینه که اهههه زنده بودن یعنی چیزه وقتی اون انفجار...-فهمیدم.نه وقتی بچه بودم مردن
+اوه متاسفم. اونا چجور کسایی بودن؟اسمشون چی بود؟
-اهه من مادر نداشتم
+وقتی به دنیا اومدی مرده بود؟
-نه من کلا مادر نداشتم.پدرم گی ترنس بود ولی هنوز رحم داشت و خب به دنیا اومدم اسمش ایزاک بود و اسم اون یکی پدرم مایکل
خب اونا امممم خوب بودن...
+اوه متاسفم.
-چرا میپرسی مگه نمیدونستی؟آخه گفتی که دوست صمیمی بودیم
+آره آره دوست صمیمی بودیم ولی خب هیچوقت نگفته بودی اینو بهم
تو ذهنم:ریدی پین ریدی
-که اینطور
+میشه بپرسم چیشد که مردن؟البته اگه ناراحت نمیشی
میبینمش که به پایین نگا میکنه و با لباسش بازی میکنه
-اونا توی تصادف مردن
داشت دروغ میگفت!از زبان بدنش میفهمم داره دروغ میگه
+چه غمانگیز متاسفم به خاطرش. خواهر یا برادری نداشتی؟
-لازم نیست متاسف باشی با هرحال مربوط به بیست سال پیشه
+اوهوم
-یه برادر دوقلو داشتم ولی موقع به دنیا اومدن نتونست دووم بیاره
بازم دروغ گفت!دارم یواش یواش کنجکاو میشم که قضیه اصلی چی بوده
+چقدر غمانگیز متاسفم که باعث شدم بازم بهشون فکر کنی زینی
-*
با شنیدن لقبم لبخندی زدم و یکم چشمامو با دست مالیدم
-اوه نه اشکالی نداره با هرحال الان دیگه ناراحت نمیشم ولی هنوزم نفهمیدم که چرا داری اینارو میپرسی؟!
+هیچی فقط کنکجاو بودم از تو آینه نگاهشو ازم میگیره
-که اینطور
-لیام؟
+بله؟
-امممم من گشنمه تقریبا دو روزه هیچی نخوردم
+*با دست میکوبه به پیشونیش*البته که باید گرسنه باشی چقدر احمقم که فکر میکردم توهم مثل خودم دیر گشنت میشه الان یه فروشگاهی چیزی پیدا میکنم
-ممنون
هندزفری رو در میارم و به گوشیم وصل میکنم و یه آهنگ پخش میکنم از یانگ بلاد.نگاهم به بیرون میدوزم
کم کم ریتم آهنگ باعث میشه سرمو باهاش تکون بدم و بی اختیار باهاش لب بزنم
غرق تو آهنگ بودم و با چشمای بسته داشتم بی صدا باهاش میخوندم و سرمو تکون میدادم که حس کردم ماشین ایستاد
چشمامو باز میکنم و لیام رو میبینم که داره بهم میخنده
-چیه؟
+*باخنده*خیلی خنده دار به نظر میومدی
-اصلانم اینطور نیست
با این حرفم از خنده منفجر میشه
+پیاده شو یه فروشگاه پیدا کردم
-باشه
هندزفری رو از گوشم درمیارم و پیاده میشم و به بدنم کش و قوس میدم
-اخخخ کونم خشک شده
دستمو روی باسنم میکشم و غر میزنم
-اینجا کجاست؟
+الان ما چهارصد کیلومتر از سندی سی دور شدیم و اینجا باید منطقه گلدن فایر(Golden fire)باشه
❗نکته:این شهرا همشون تخیلین و همشون توهم نویسندست با اسمای من درآوردی و چرت. حتی اگه واقعی باشن کاملا اتفاقی بوده❗
اینجا هم که فروشگاهه
با دستش به فروشگاه اشاره میکنه
-فکر نمیکردم انقدر راه اومده باشیم.
+معلومه چون توی اهنگا غرق بودی
دوباره میخنده و میره توی فروشگاه
منم پشت سرش وارد میشم و دوباره بوی گند جنازه ها باعث میشه سردرد بگیرم و سریع دستمو جلوی بینیم میگیرم
+اوه شت یادم رفت ماسک بیارم ولی مهم نیست
دستشو گذاشته جلوی دهن و بینی و میره سمت یخچالا
+اینجا چندتا ساندویچ مرغ و گوشت هست دوست داری؟
-من گیاه خوارم
+خب کاهوهاش رو تو بخور
قهقهه میزنه از جوک بیمزش
-مطمعنا اونجا ساندویچی گیاهی هم پیدا میشن
+*یکم میگرده*آره اینجا هست
سمتم میاد و ساندویچ رو میده دستم
+بیا بگیر بخور زینی من باید واسه پت هم یه چیزی پیدا کنم
اینو میگه میره سمت قفسه گوشتا
-اممم اوکی من میرم تو ماشین
+باشه
از فروشگاه خارج میشم و نفس عمیقی میکشم و هوای تازه و تمیز رو توی ریه هام میکشم
نمیرم توی ماشین و به جاش روی صندوق عقب میشینم و ساندویچ رو باز میکنم و مشغول خوردن میشم و پاهامو با ریتم آهنگی که تو ذهنم داره میخونه تکون میدم
_____________________________________________های
امیدوارم حالتون خوب باشه
من یه مدت دارم میرم مسافرت شرایط اپ کردنو ندارم
دلم براتون تنگ میشه
کامنت و ووت یادتون نره زیبارویان
به دوستاتونم معرفی کنید استوری رو
هر سوال یا نظری داشتید کامنت کنید حتما میخونم
بوس بایLove you all❗