20:24 & 20:27

293 104 5
                                    

𝟮𝟳/𝟭𝟭/𝟮𝟬𝟮𝟬
𝟮𝟬:𝟮𝟰 ;
سرد شدنِ بیش از حدِ هوا خبر از رسیدنه دسامبر رو میداد ،، توی اون سرما دلش یه لیوان قهوه میخواست پس دفترش رو برداشت و به سمت کافه ی دنج و آرامش‌بخشی که پایین خوابگاه بود رفت .
وارد که شد بوی داغ شکلات توی دماغش پیچید ،، با پسری که اسمش ته‌ایل بود و صاحب کافه بود سلام گرمی کرد و بعد سفارش دادنه چیزی که میخواست روی یکی از صندلیا نشست و دفترچه کوچیکش که تقریبا پر شده بود از اسم اون پسر قد بلند زو گذاشت روی میز و میخواست شروع کنه به نوشتن راجب اتفاقای دیروز ولی یه با افتادن سایه ای روی دفترش سرش رو بالا آورد .
درکمال تعجب اون همون پسر قد بلنده عزیزش بود
- کیم جونگوو ؟
جونگوو سری تکون داد و لوکاس گفت
- میشه بشینم اینجا ؟
جونگوو نمیدونست که باید چی بگه ؛؛ میگفت نه چونکه خیلی زیاد بهت علاقه دارم حق نداری بشینی ؟
- تنها اومده بودم اینجا دیدم تو نشستی پس چی بهتر از اینکه میشستم پیشه تو
جونگوو لبخندی زد و ناخواسته پرسید
+ پات بهتر شده ؟
اخم ضریفی روی صورت لوکاس جا خوش کرد
- تو میدونستی پام آسیب دیده ؟
جونگوو خیلی تند حرف زد
+ آره‌خب‌موقع‌راه‌رفتن‌یکم‌لنگ‌میزنه‌پای‌چپت
لوکاس خندید
- کیوت ،، چرا ترسیدی ؟ آره خب یکمی بهتر شده تازه بخاطر وضعیت پاهای من بازیو انداختن عقب که بتونم شرکت کنم
+ عالیه !

𝟮𝟳/𝟭𝟭/𝟮𝟬𝟮𝟬
𝟮𝟬:𝟰𝟳 ;
لوکاس بعد از مکالمه ی کوتاهی که داشتن به صندلیش تکیه داده بود و با لبخند زیبایی به پسرک روبه‌روش خیره بود که مشغول بازی کردن با لیوان‌ـش بود
موسیقی زیبایی اونجا درحال پخش بود که حس و گرمای کافه رو بیشتر میکرد
- میای ؟
جونگوو سرشو بالا آورد
+ کجا ؟
- برای بازی ،، میای تشویقم کنی ؟
جونگ خجالت کشید
+ حتما ، چرا نیام .
لوکاس تکیه‌اش رو از صندلی گرفت ، دستشو گذاشت روی میز و سرشو بهش تکیه داد
- چرا اینقدر معذبی ؟ نکنه دارم اذیتت میکنم ؟
جونگوو جا خورد
+ نه نه اصلا ! من خیلی دوست دارم که با آدمای بیشتری آشنا بشم و دوست بشم فقط یکمی ارومم
لوکاس جلو اومد و موهای پسرکو بهم ریخت
- خوبه ؛؛ پس دوستیم ؟

𝟬𝟬:𝟬𝟭 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝘄𝗶𝘀𝗵  // LuWooTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang