07/12/2020
08:57 ;
همراه تیمـش وارد زمین بازی شدند و منتظر بودند که مثل همیشه توضیحات داده شه و بازی رو شروع کنن .
بین جنجال و سر و صدای تماشاچی ها دنبال پسرکی بود که این چند روزه تمام فکر و خیال لوکاس رو برای خودش کرده بود .
بعد از دیدنش وسط تماشاچی ها لبخندی زد ، شاید کلیشه است ولی مثل ستاره ها میدرخشید !
جونگوو براش دستی تکون داد و به لباسش اشاره کرد که همین باعث شد لبخند لوکاس پررنگ تر بشه و بخاطر اون پسرک هم که شده برندهی بازی بشه !07/12/2020
09:53 ;
بالاخره بازی تموم شده بود و تیم پسر تونستن توی دو ست آخر امتیاز کسب کنند و برنده بازی بشن ، جونگوو لبخندی زد و به رفتن لوکاس همراه تیمش خیره شد .
خوشحال بود که خودشم میتونست بالاخره از زیر نگاه دخترایی که میگفتند "اون دوست پسره کاپیتانه یعنی ؟" خلاص بشه ، هرچند خوشحال بود که اون دخترا فکر میکردند که دوست پسره لوکاسه حداقل یه مدت ازش دور میموندن !
به سمت اتاق استراحت بازیکنا رفت ، قبلش لباس لوکاس رو درآورد و بعد از درست کردن یقه لباس خودش و پوشیدن کتش لباس رو روی دستش انداخت و روبهروی در اتاق ایستاد.
لوکاس بعد از دیدن پسرک لبخندی زد و گفت
- پسرا امشب خودتون جشن بگیرید من نیستم !
صدای اوه کشیدن همشون در اومد ولی لوکاس به حرکاتشون اهمیت نداد ، رفت بیرون و دست جونگوو رو گرفت .
- بیا بریم .
جونگوو خیره به دستاشون سرشو تکون داد و پشت سرش آروم حرکت کرد
KAMU SEDANG MEMBACA
𝟬𝟬:𝟬𝟭 𝗹𝗶𝘁𝘁𝗹𝗲 𝘄𝗶𝘀𝗵 // LuWoo
Acakیه چندشاتی کوچیک راجع به کیم جونگووی خجالتی ، دانشجویی که عاشق کاپتان بسکتبال تیم دانشگاه شده و راجع بهش داخل دفتر کوچیکش مینویسه....