hope 2

370 86 29
                                    

چشمامو بخاطر نور آفتاب باز کردم دیدم تو بغل غول درازم یادم از دیشب اومد هجوم خون تو گونه هام حس میکردم
دستمو رسوندم به گردنم روی مارکشو دست کشیدم 
آیش دیشب منو چلاق کرد گردنم درد میکنه کمرم احساس میکنم وجود نداره
ببینم یعنی چان منو دوست داره یعنی میخواد منو به عنوان جفت آلفای پک به همگی معرفی کنه
-بک اون یه امگا به اسم رزی دوست داره و میخواد نشانشو از روت برداره
یهو یادم اومد که اون یکی دیگه رو دوست داره پس چرا دیشب باهام سکس کردو منو مارک کرد
نمیدونم و نمیتونم بخاطر خودم زندگی چان و اون دختره رو خراب کنم نمیخوام نفر سوم این رابطه باشم بعد از گفتن این حرف اشکاش آروم پایین ریخت خودشو به آهسته گی از بغل چان بیرون کرد همین که روی پاش وایستاد فهمید اصلا نمیتونه به آرومی راه بره با دردی که داشت رفت لباساشو بپوشه ولی لباساش پاره شده بودن از لباسای چان برداشت و پوشید گرچه تو تنش زار میزد
همینطور که لنگ میزد رفت و از اتاق کار چان یه دفتر و قلم برداشت خواست یه چیزی بنویسه که چان بفهمه نمیخواد بخاطر خودش چان و رزی از هم جدا شن نامه رو نوشت و گذاشت بالای سر چان پیشونی چان و بوسید و از خونه اومد بیرون
سوار ماشینش شد رفت سمت خونش
ولی کی قرار بود به فکر قلب شکسته بک باشه

"چان من رفتم ولی قلبمو پیشت گذاشتم امیدوارم ازش مراقبت کنی
الان من موندمو جسمی که دیگه قلبی ندارد
چان آب و هوای قلبم بعد از تو شبه و بارونی
تمام عرض های جغرافیایی قلبم تورو نشون میده "

○○○○○○○○○○

چان وقتی بیدار شد بک و تو بغلش ندید تعجب کرد وقتی وایستاد یک نامه روی میز کنار تخت دید برداشت و بازش کرد
چانیول ببخشید اگه بخاطرم مجبور به کاری شدی
یا اینکه از رزی جدا شدی نمیخوام نفر سوم رابطه شما باشم من میرم و دیگه هیچوقت پیدام نمیشه دو و برت با رزی خوش باش خوب زندگی کن
به توله هات از من بگی باشه
خوشبخت شی

یعنی چی که من میرم آیش یعنی چی چان از عصبانیت زیاد تمام وسایلو شکوند
آخه بی معرفت چرا به حرفام گوش ندادی
من فقط بخاطر این که پک نگن با رزی جفت شو بهشون گفتم تا جفتم پیدا نشه و نشانشو برندارم نمیتونم اخه رزی مثل خواهرمه و الا کنار جفتش داره زندگی میکنه
بکی پیدات میکنم نمیذارم بری

○○○○○○○○○

-هی بکهیون
-بله آجوما
-من میرم حواست به مغازه باشه
-باشه آجوما شما برید
خوب الان دوماه میشه از سئول اومدم به بوسان
اینجا تو یه مغازه مشغول به کار شدم و یه خونه هم برا خودم خریدم دوستهای بچگیم همشون اینجان
همه چی خوبه ولی هیچی خوب نیست
هنوزم دلم برای چان تنگ ‌میشه امیدوارم خوشبخت شه
با سوهو هیونگ در ارتباطم ولی همین که میخواد از چان چیزی بگه تلفونو قطع میکنم   

همین که آجوما اومد رفتم خونه لباسامو بیرون آوردم و حموم کردم خوب دیگه الان وقت یه خواب درست و حسابیه همین که خواستم چشمامو ببندم تلفنم زنگ خورد برداشتم دیدم سوهو هیونگه
-ای سلام هیونگ خوبی
ممنون بک تو خوبی
-اوهوم چه خبر کجایی
سلامتی اومدم با کریس خونه چان

همین که اسم چانو آورد یه سکته رو رد کردم نتونستم جلوی خودمو بگیرم سوالمو پرسیدم
-هیونگ چانیول با رزی جفت شده
با گفتن این حرف سوهو خوشو لعنت کرد آخه اون فک میکرد چان به خاطر رزی قراره بکو ترک کنه ولی وقتی کریس بهش قضیه رو گفت سعی کرد به بک بگه ولی بک اجازه نمیداد اون چیزی بگه
و الان دوماه میشه چان دنبال بکه
-ببین بک اونطوری که تو فک میکنی نیست
-ای هیونگ باز شروع نکن بگو ببینم با جفتت خوش میگذره
-یااااا بیون فاکینگ بکیهون شت تو دهنت بزار حرفمو تموم کنم آخه چرا من خوش بگذرونم تو با لوکاس بهت خوش میگذره
-هیونگ لوکاس فقط دوستمه
- فک نکنم اون تو رو به عنوان دوست ببینه
داشتیم کل کل میکردیم کع یه صدای بم اوم
که با عصبانیت میگه
+لوکاس کیه
وات د فاک اون چانیول بود همین که صداشو شنیدم قطع کردم خوب چیه اون پیش عشقشه اصلا به اون چه که لوکاس کیه

چان
دوماه از رفتن بک میگذره و من همه جارو دنبال بک گشتم بلند شدم که برم اتقاقم که صدای سوهو میومد خوب رفتم ببینم چی میگه که شنیدم میگه
لوکاس و بکهیون یهو نفهمیدم چی شد پرسیدم لوکاس کیه
سوهو به چان نگاه کرد
-لوکاس دوست بکه
از این حرفش بیشتر عصبی شدم
-هیونگ مگه تو ندیدی من چقدر دنبالش میگردم چرا نگفتی باهاش در ارتباطی
-خوب اون نخواست تو بدونی فک میکنه تو با رزی جفت شدی
-هیونگ میشه بگی کجاست من دلم براش تنگ شده میدونی چقدر دوسش دارم
خوب این حرف از آلفای مغروری مثل چان بعید بود
بهش گفتم بک کجاست اونم بدون اتلاف وقت رفت بیرون

○○○○○○○○

صدای در خونه میومد از پاشدم برم درو باز کنم حتما لوکاسه از وقتی صدای چانو شنیدم تو حال خودم نیستم
-اومدم لوکاس صبر کن درد باز کردم بدون این که نگاه کن مکی پشت دره
-لوکی ببینم چی شده اومدی اینجا
+با یه امگای سرکش که آلفاشو به دنبال خودش میکشونه باید چیکار کرد
اون صدای لعنتی آخه چان اینجا چیکار میکنه
همینطور که نزدیک میومد من عقب رفتم تا به دیوار خوردم
-چان تو اینجا چیکار میکنی الان نباید پیش عشقت باشی
نمیدونم این شجاعتو از کجا آوردم ولی گفتمش
+خوب الان دقیقا همونجاییم که باید باشم
بعد از این حرف لباشو به لبام کوبید و شروع کرد به بوسیدنم
همین که لباشو از لبام جدا کرد همه قضیه رو گفت آخه چرا اینقدر من خنگم ایکاش به حرفاش توجه میکردم
+خوب بیبی الان وقت تنبیهته که بفهمی نباید آلفاتو ترک کنی
بعد از گفتن این حرف منو رو شونش انداخت و برد سمت اتاق
خوب بیون بکهیون به گا رفتنت رو تبریک میگم...

"عشق یعنی تو که بی بهانه مرا دوست داشتی"

راستی تایپتون چیه من امگای مطیعم

خوب میدونم قلمم اشکالات زیادی داره ولی اولین بار بوده امیدوارم خوشتون اومده باشه😍

HOPEDove le storie prendono vita. Scoprilo ora