٩ دسامبر ٢٠١٢
جیسونگا، سلام....
فکر کنم خجالتم ریخته، میگن همیشه اولین بارا سختن، انگاری راست میگن. درست مثل اولین باری که میخواستم باهات حرف بزنم؛ کنار ساحل دیدمت، با یه هدفون قرمز دور گردنت نشسته بودی و با ماسه های
نم دار، مجسمه هایی از حیوونای مختلف درست میکردی. وقتی از دور دیدمت که تنها نشستی حس بدی بهم دست داد، به نظر ناراحت میومدی. مشخص بود که اهل اینجا نیستی، چرا پسر غریبی به این سن باید تنها اینجا باشه؟
نمیدونی چقدر با خودم کلنجار رفتم که بیام سمتت یا نه. وقتی کنارت نشستم و گفتم «دستای هنرمندی داری»، حتما با خودت فکر کردی خیلی شجاعم که انقدر راحت با یه پسر غریبه سر حرفو باز کردم، اما نمیدونی گوشام از خجالت به حدی داغ شده بود که کم مونده بود ازشون دود بلند شه!
وقتی لبخندتو دیدم، دیگه حرف زدن باهات برام سخت نبود. الانم نامه نوشتن برام راحت تر شده، شایدم به خاطر اینه که میدونم هیچوقت قرار نیست بخونیشون.
نامه قبلی ای که برات فرستادم الان روی میزمه؛ از هفته پیش که مهر «برگشت خورد» رو روی نامه ی داخل صندوق پست دیدم، تا خود الان، لحظه ای نبوده که بهت و به اینکه چه اتفاقی افتاده فکر نکنم. اولش ترسیدم، نکنه چیزی شده باشه؟ نکنه مریض شدی؟ نکنه تصادف کردی؟ نکنه از اون خونه رفتی؟
اما کم کم فکر کردم شاید هیچی نشده باشه، شاید فقط از قصد بهم ادرس اشتباه دادی، شاید فقط نمیخواستی باهام در ارتباط باشی، شاید....
فکر کنم حماقت از خودم بود. کدوم ادم عاقلی به کسی که فقط یه هفته باهاش وقت گذرونده وابسته میشه؟
حتما تو هم جزء دسته ی عاقلایی. پس چرا فکر کردم تو هم شبیه منی؟ واقعا بودی. کدوم ادم عاقلی با غریبه ای که از ناکجا ظاهر میشه و کنارش میشینه، انقدر گرم و راحت حرف میزنه؟ کدوم ادم عاقلی به یه غریبه قول میده که روز بعدش هم همون ساعت، همونجا منتظرش بمونه؟ فکر نکنم تو عاقل بودی، حتما فقط از من خوشت نیومد. پس چرا فکر کردم تو هم از من خوشت اومده؟ دلیلی نداشت که غیر از این فکر کنم.
وقتی سنمو بهت گفتم و با خوشحالی گفتی «پس تو اولین هیونگ من میشی». وقتی یه دفعه سرمو برمیگردوندم و میدیدم بهم خیره شدی و از اینکه گیر افتادی، با خجالت خندهی ریزی میکردی و میگفتی «فکر نکنم میکل آنژ هم بتونه همچین نیم رخ بی نقصی بتراشه». وقتی موقع تماشای غروب سرتو به شونه م تکیه دادی و گفتی «هیونگ، وقتی با تو ام انگار زمان سریع تر میگذره. دیگه به هیچی فکر نمیکنم. دلم میخواد زمانو همینجا متوقف کنم.».وقتی باهام حرف میزدی، حتی چشماتم میخندیدن.
یادته وقتی تو جاده ی«هون هوا رو»١ از کنار دریا میروندیم، بهم زل میزدی و میخوندی٢ :
Do you think we'll be in love forever?
Do you think we'll be in love? ٣هنوزم چشمای گرد شده ت رو وقتی بهت گفتم «میخوای بریم و قشنگ ترین نقطه ای که میشه دریا رو از اونجا تماشا کرد، ببینیم؟» یادمه.
یادته با چه ذوقی دورم بالا پایین میپریدی و میگفتی «واقعا؟ واقعا؟ جدی میگی هیونگ؟ واقعا؟»
وقتی بهت گفتم ماشین بابامو برمیدارم و میتونیم بریم، با ذوق دوییدی سمت اتاقی که توی هتل نزدیک ساحل گرفته بودین تا از پدر مادرت اجازه بگیری و وقتی برمیگشتی یه سی دی رو بالای سرت تکون میدادی و داد میزدی «هیونگ! باید بهترین اهنگ سالو تو بهترین نقطه دریا گوش داد.»
وقتی سوار شدیم سی دی رو گذاشتی و صدای آهنگ محبوبت کل جاده رو پر کرد:You're not good for me,
Baby you're not good for me,
But baby I want you, I want... ۴حتی یادمه عینک آفتابی قلبی شکلی رو که از مغازه های کنار ساحل خریده بودی از جیبت دراوردی و درحالی که با آهنگ میخوندی: Baby, put on heart shaped sunglasses ۵ روی چشمم میذاشتیش و با خنده ادامه میدادی: cause we gonna take a ride ۶
هنوز تک تک کاراتو یادمه، حتی یادمه وقتی تو ماشین مینشستی زانوهاتو به هم میچسبوندی، پنجه های پاتو رو به هم قرار میدادی و دستاتو به همدیگه قلاب میکردی.
وقتی رسیدیم، تو با چشم های گرد و دهن نیمه بازت به دریا نگاه میکردی و من به تو. به موهای مشکیت که به خاطر باد به رقص دراومده بودن، به چشمای ذوق زده ت که انعکاس موج های دریا رو حتی از واقعیت هم قشنگ تر نشون میدادن، به خال کوچیک روی لپت که زیر نور خورشید میدرخشید، به دندون های بانمکت که از بین لب های نیمه بازت دیده میشد. حتی میتونم بگم توی اون مدت چندبار پلک زدی و چند بار گفتی «هیونگ، یعنی واقعا، واقعا اینجا واقعیه؟»
انقدر عاشق اونجا شده بودی که کار هر روزمون شده بود رفتن به اونجا. هر روز با همون اهنگ٧، باورت میشه؟ حتی الانم دارم بی وقفه بهش گوش میدم.Diet mountain dew, Baby, New York City.... ٨
تو برام مثل ویسکی بودی هان جیسونگ، چند جرعه بیشتر ازت نچشیدم اما همونم منو معتادت کرد؛ باید
گوش میدادم و ازت پرهیز میکردم.You're not good for me,
Baby you're not good for me,
But baby I want you, I want... ۴تو برام خوب نبودی، اما من هنوزم میخوامت....
پ ن٩ : حتی نمیدونم اینا رو برای کی و برای چی مینویسم. مثل یه احمق همیشگی!
فرستنده: لی مینهو - گوم جین ری
گیرنده: هان جیسونگ - سئول.
.١- جاده ی «هون هوا رو» (Heonhwa-ro) نزدیک ترین جاده به دریا، در استان گانگ وون دو است.
٢- تمامی خطوط انگلیسی متن از آهنگ Diet Mountain Dew از Lana Del Rey است.
٣- فکر میکنی تا ابد عاشق میمونیم؟ فکر میکنی عاشق میمونیم؟
۴- تو برای من خوب نیستی، عزیزم، تو برام خوب نیستی. ولی عزیزم، من تو رو میخوام، من میخوامت.
۵- عزیزم، عینک آفتابی قلبی شکلتو بزن
۶- چون میخوایم بریم یه دوری بزنیم.
٧- آهنگ Diet Mountain Dew از Lana Del Rey
٨- از ویسکی پرهیز کن عزیزم، اینجا نیویورکه.
٩- پیوستِ نامه
YOU ARE READING
𝙳𝚘 𝚈𝚘𝚞 𝚃𝚑𝚒𝚗𝚔 𝚆𝚎'𝚕𝚕 𝙱𝚎 𝙸𝚗 𝙻𝚘𝚟𝚎?
Fanfiction. وقتی باهام حرف میزدی، حتی چشماتم میخندیدن.... یادته وقتی تو جاده ی «هون هوا رو» از کنار دریا میروندیم بهم زل میزدی و میخوندی: Do you think we'll be in Love forever? Do you think we'll be in Love? تو برام خوب نبودی، اما من هنوزم میخوامت.... . . ژ...