Chapter_18࿐

375 99 76
                                    

با لحن شوکهِ سهون چشم های اشکی‌ش رو بالا آورد. باید می گفت؟ ولی اگه لوهان ناراحت می شد چی؟ اما باید می گفت! چه اهمیتی داشت که هیونگش ناراحت می‌شد وقتی که پای سلامتی‌ش درمیون بود؟ الان وقت کلنجار رفتن با خودش نبود پس لب هاش رو تکون داد:

_خـ... خب من هم دقیق نمیدونم ولی... فکر کنم مشکل از قلبشه...

و همزمان با گفتن‌ش یه قطره اشک از گوشه چشم‌ش بیرون پرید. وقتی حرفی از جانب سهون نشنید حرفش رو ادامه داد:

_چند بار توی شرکت دیدم که رنگش پرید و بیحال شد... هربار هم دست هاش رو روی قلبش میزاره... حتما هرچی که هست به قلبش ربط داره...

و به چهره سهون که مات شده بود نگاه کرد. اگه الان نگران هیونگ‌ش نبود، میتونست از خوشحالیِ اینکه سهون هم یه حس هایی به لوهان داره، سالسا برقصه اما حیف که تموم فکرش پر شده بود از آشفتگی...

کای که از لحظه دیدن بغض و چشم های اشکی‌ پسرکش به سختی میلش رو برای پیچیدن بازوهاش دورِ تن لرزون کیونگسو، پس میزد با درخشیدن مرواریدی که روی گونه کیونگسو لغزید، دستش رو از روی شونه‌ کارمند محبوبش به سمت کمرش هدایت کرد و با فشاری که بهش وارد کرد اون رو به قفسه سینه‌ش تکیه داد.

کیونگسو هم که استرس تموم وجودش رو در بر گرفته بود بدون اینکه متوجه آدمهای اطرافش که حالا دورشون جمع شده بودن، بشه دست یخ کرده‌ش رو روی دست گرم رئیسش که دور کمرش حلقه شده بود گذاشت و تونست جابه جا شدن دست هاشون و احاطه شدن دست‌ش و حس امنیت رو توسط دست بزرگ کای رو حس کنه...

اما سهون، که با شنیدن حرف های کیونگسو مهرِ تاییدی روی شک هاش زده بود، هنوز مات و مبهوت به جلوش خیره مونده بود.

سهون هم درست از همون شبی که قامت لوهان توی بار خم شده بود و بعد یواشکی قرصی رو زیر زبونش گذاشته بود، بهش شک کرده بود اما نمیتونست باور کنه که لوهان، همون پسری که همیشه با لبخند هاش می درخشید همچین دردی رو تحمل می کنه...

دم عمیقی گرفت و سعی کرد به خودش بیاد.قطعا توی این شرایط که معلوم نبود لوهان کجاست وقت مناسبی برای افکارش نبود...

دست هاش رو مشت کرد و پلک هاش رو محکم روی هم فشار داد.

باید پیداش می‌کرد... باید!

نگاهش رو با جدیت به کای که با نگرانی پر شده بود داد:

_کای من میرم دنبالش بگردم ... توهم میای؟

کای هم بهش نگاه کرد و به معنای تایید سر تکون داد:

_آره میام...

و وقتی سهون برای برداشتن کت‌ش به سمت کاناپه رفت با بی میلی دست کیونگسو رو رها کرد و ازش فاصله گرفت.

چشم های کیونگسو با تشویش بهش خیره شدن:

_من و سهون میریم پیداش میکنیم... نگران نباش

°°Narcotic°°[Kaisoo] Where stories live. Discover now