با لذت ماگ پر از هات چاکلتش رو به لب هاش رسوند و اون رو جرعه جرعه مزه کرد. طعم خوش شکلات همیشه حالش رو خوب میکرد .
بر خلاف کل کارمندهای شرکت که طرفدار طعم تلخ و گس قهوه و به نظر کیونگسو، زهرمار بودن اون عاشق هات چاکلت بود. و برای همین تفاوت سلیقهش هم هربار مجبور میشد خودش اون رو بخره که البته خیلی وقتا هم فراموش میکرد و مجبور میشد بدون نوشیدنی مورد علاقهش کل روز رو سر کنه.کارهاش رو تموم کرده بود و با انرژی منتظر لوهان بود. خیلی وقت بود که برای خودش وقت نذاشته بود و امشب فرصت خوبی برای جبران کمبودهای روحیش بود. البته خیلی هم مشتاق بود که رفتار هیونگش رو توی محیط ببینه. لوهان خیلی پر انرژی بود و کیونگسو مطمئن بود باهاش خوش میگذره.
با تموم شدن هات چاکلت خوش مزش نگاهی به ساعتش انداخت. منتظر خبری از سمت لوهان بود وعقربه ها نشون میدادن که اون دیر کرده پس از روی صندلی چرمش بلند شد و برای پیدا کردنش از اتاق بیرون رفت.
گوشیش رو از توی جیبش بیرون کشید و شمارهِ لوهان رو که به تازگی به مخاطبینش اضافه کرده بود لمس کرد.
همینطور که توی راهرو قدم برمیداشت و چشم هاش اطرافش رو اسکن میکردن، گوش هاش صدای بوق های مکرر رو میشنیدن. بالاخره بعد از مدت نسبتا طولانی صدای لوهان باعث قطع شدن اون اصوات شد:
_بله؟؟
_هیونگ کجایی؟؟؟
_چیی؟؟
کیونگسو که سعی میکرد صدای لوهان رو از بین همهمه و شلوغی تشخیص بده صداش رو بالاتر برد :
_میگممم کجااایی؟؟ چرا انقد سر و صداااس؟
لوهان که از همون اول ولوم صداش بالا بود اینبار فریاد کشید :
_من بیرونممم دیگه! تو مگهه هنوز از شرکت نیومدی بیرووون؟؟؟؟
_نه هنوز ساعت کاری تموم نشده کههه!!!
_تا تو از سرکار بیای و لباس عوض کنی دیر میشههه. نگو که میخوای با همون وضع بیاااای؟
کیونگسو از اینکه دستش توسط لوهان خونده شده خنده اش گرفت :
_معلومه که نهه!
_خب پس برو از رئیس مرخصی بگیر زود حاضر شووو. موقع رفتن بهت زنگ میزنمممم
و قطع کرد. کیونگسو با دهن باز به گوشیش نگاه کرد. چرا اخیراً همش گوشی رو روش قطع میکردن؟
با جرقه حرف های لوهان توی مغزش ،چشم هاش گشاد تر شدن. یعنی الان باید میرفت مرخصی میگرفت؟ از دیروز و بعد از اون جو بینشون دیگه رئیس شکلاتیش رو ندیده بود. اصلا دلش نمیخواست با دوباره روبه رو شدنشون افکار و بدنش افسار گسیخته بشن اما چاره دیگه ای نداشت. بعد از مدتها میخواست تفریح کنه و علاقه ای به خراب کردنش فقط بخاطر روبه رو نشدن با اون مرد نداشت.
BINABASA MO ANG
°°Narcotic°°[Kaisoo]
Fanfiction-Main Couple | Kaisoo♡☕ -another Couple | Hunhan -Genre | romance, social, slice of life, smut -Description࿐: همه چیز از یه رایحه شروع شد. مثل وِردی که لباس کهنه و پاره سیندرلا رو به اون پیراهن خارق العاده و بی نقص تبدیل کرده بود، مثل سوزنی که در...