part 05

685 123 89
                                    

- ولی من مطمئنم شما تقلب کردین..!
استاد کیم با صدای بلند و بدون تردید جمله اش رو به زبون آورد و شات سوجوش رو خالی کرد. صدای خنده ی دانشجو هایی که دو میز بزرگ غذاخوری رو اشغال کرده بودن توی سالن بزرگ پیچید و باعث شد لبخند محوی روی لب های مرد بشینه.

حدود یک ماهی از شرط بندی جدی اما بچگانه اش با دانشجو های سرخوشش می گذشت و بالاخره مجبور شده بود اون ها رو طبق قولش به شام دعوت کنه.
نور های زرد و نارنجی رنگ سالن بزرگ غذاخوری چشم هاش رو میزد و صدای ضعیف برخورد قاشق و انبر های فلزی به ظروف چینی بین همهمه ی چهارده دانشجویی که اطرافش رو گرفته بودن گم می شد. سه میز بزرگ و گرد پنج نفره که از قبل رزرو شده بودن، حالا شلوغ ترین بخش رستوران رو تشکیل می دادن.

نگاه استاد روانشناسی بین دختر ها و پسر های دانشجو می گشت که بی اهمیت به حضور استاد از دورهمی شام لذت می بردن. البته حس راحتی ای که پیش استاد کیم جذابشون داشتن نشون دهنده ی صمیمیت بینشون و علاقه ی استاد به وقت گذرونی با دانشجوهاش بود.

نامجون همونطور که شاتش رو دوباره پر می کرد، ظرف مشروب رو به سمت کی جون، دانشجوی تلاشگرش، که کنارش نشسته بود گرفت. پسرک با احترام و لبخند بزرگی به لبریز شدن لیوانش چشم دوخت و از مرد تشکر کرد.
یون جه که مقابل استاد نشسته بود با نیشخندی بلند گفت:
- کی اهمیت میده که یه آدم فضایی بیشتر از یه وکیل رای اعتماد میاره.. حداقل نه تا وقتی که پول شام رو استاد کیم میده!
صدای خنده ی جمع بلند شد و نامجون هم همراهیشون کرد:
- پس بهش اعتراف می کنین!؟

سوکجین که کنار دوست صمیمیش نشسته بود، با آرنج آروم به پهلوش ضربه زد. با لبخند محوی رو به استاد خوش تیپ دانشگاهشون کرد:
- نه استاد اینطوری نیست... تمام مدت حواسم بهشون بود تا نتایج رو دست کاری نکنن.
نامجون با نگاه تیز و نفس گیرش به چشم های سوکجین خیره شد و لبخند کج و قدردانی به روش زد. لیوان نیمه پرش رو بالا گرفت و به نشونه ی "به سلامتی" سمت جین برد:
- بهت باور دارم کیم سوکجین! اگه تو تاییدش می کنی مشکلی نیست...

یون جه با شنیدن حرف های استادش صاف روی صندلی چوبیش نشست:
- استاد این یکم... نامردیه! چطور به هیچ کدوم از ما اعتماد ندارین؟!
نامجون ابروهاش رو بالا انداخت و پوزخند جذابی زد:
- همین الان گفتم که به سوکجین اعتماد دارم، واضح نبود؟

یون جه که نتونسته بود بحث رو اونطور که می خواد پیش ببره، به پشتی صندلیش تکیه زد و مشتی به شونه ی جین کوبید:
- چیکار می کنی که همه ی استادا عاشقتن؟! یکم این روش های اغواگریت رو به منم یاد بده... شاید حداقل روانشناسی بالینی رو پاس شدم!
جین شرمنده نگاهش رو از استاد کیم دزدید و به یون جه که بنظر با همون دو پیک مست شده بود داد. بی حوصله و کمی عصبی رو به یون جه زیر لب غرید:
- میفهمی چی داری میگی؟ مگه چقدر نوشیدی..!

Silver Edge : The Cruor Where stories live. Discover now