کیونگسو ظرف میوه رو روی میز گذاشت و به بکهیون که با بی حالت ترین صورت پشت سیستمش نشسته بود خیره شد. چند دقیقه همونطور موند و بعد نفسش رو پرصدا بیرون داد: "چرا اینجا اینقدر سرده؟"
بکهیون سرش رو برگردوند سمت کیونگسویی که روی مبل نشسته بود و پاهاش رو توی سینه اش جمع کرده بود. کمی از قهوه اش نوشید و گفت: "چون پکیج تقریبا خاموشه"
- خرابه؟
بکهیون از جا بلند شد و سمت اتاق خوابش رفت: "جای اینکه سوال پیچم کنی بگو سردته"
یه پتو از توی کمد برداشت و به تختش نگاه کرد. چانیول روی اون تخت کنارش خوابیده بود. نگاه بی تفاوتی بهش انداخت و پتو رو به کیونگ سو داد. بعد رفت سمت آشپزخونه زیر کتری رو روشن کرد تا آب گرم بشه. برای کیونگسو قهوه فوری درست کرد و بقیه آب رو توی کیسه آب گرم ریخت. هردوش رو به دستش داد.کیونگسو بدون اینکه تای پتو رو باز کنه بهش خیره بود. سعی داشت بفهمه دقیقا داره چیکار میکنه. بکهیون خودش پتو رو باز کرد و دور کیونگ سو پیچید. کیسه آب گرم رو بین پاهاش گذاشت و مطمئن شد با هردو دستش لیوان سرامیکی رو گرفته.
- این ها همش برای اینکه انرژی کمتری مصرف بشه
کیونگ سو با ابروهای بالا رفته نگاهش کرد. بکهیون آروم خندید و گفت: "ممکنه یه تایمی هیچ کاری گیرم نیاد، باید تا جایی که میتونم پولمو ذخیره کنم"
- اگه سرما بخوری چی؟
بکهیون کیسه آب گرم رو بهش نشون داد و گفت: "برای 12ساعت آب رو گرم نگه میداره." بعد دوباره پشت کامپیوترش نشست و پاهاش رو داخل شکمش جمع کرد.
کیونگسو کمی از قهوه اش نوشید و گفت: "چانیول چطوره؟"
- خبری ندارم
پسر متعجب نگاهش کرد. برای فقط یک لحظه فکرکرد شاید این بی حوصلگی بکهیون بخاطر همینه. گوشه لبش رو خاروند و سعی کرد فکرکنه: "فقط وقتی میخواین برین دیت سروکله اش پیدا میشه؟"
بکهیون حوصله اون بحث رو نداشت. باید محوطه سازی یه باغچه رو تا شب تمام میکرد و میفرستاد. کیونگسو به صدای کلیک موس گوش داد. بکهیون کاملا از چانیول بی خبر بود. اون حتی یه پیام هم نداده بود و این باعث میشد حس بدی داشته باشه. از جوریکه دفعه آخر همدیگه رو بوسیده بودن خوشش نیومده بود؟ اما خیلی هیجان زده به نظر میرسید. اون گفته بود "نمیخوام برم"
کیونگسو نگران بود. بکهیون همیشه از این کارها میکرد. دیت رفتن با آدم های رندوم. خوابیدن با آدم های رندوم. بوسیدن آدم های رندوم. اون همیشه نگران تمام این رفتارها بود اما چانیول یه مسئله جدا بود. گفته بود 5تا دیت اما جوری که با بکهیون رفتار کرده بود شبیه آدم های موقتی نبود. و حالا بکهیون میگفت هیچ خبری ازش نداره؟ و این کلافگی توی رفتار دوست همیشه بیخیالش چی بود؟
YOU ARE READING
On the way
Fanfiction"طلوع آفتاب، گلخونه، دریا، پل، ..." چانیول از بکهیون میخواد تا باهاش سر قرار بره و فقط 5 تا قرار، بعدش هرکدوم میرن دنبال زندگی خودشون همین. couple: chanbaek genre: drama, romance