قسمت چهارم

104 20 10
                                    

پارت 4

صبح زود از خواب بیدار شد تا به کارهاش برسه. یاد اتفاق دیشب حس خوبی بهش می داد انگار که یه باری از روی دوشش برداشته شده. از ته قلبش خوشحال بود از اینکه همچین برادرها و دوست‌هایی داره که اینقد دوسش دارن و درکش می‌کنن. انرژیش دوباره برگشته بود پس بلند شد تا هم یه چیزی بخوره و هم بره یکم خرید کنه

بعد از اینکه به خونه برگشت هنوز لباس‌هاش رو عوض نکرده بود که گوشیش زنگ خورد. نامجون بود. جواب داد: هیونگ، سلام

" سلام تهیونگ خوبی؟ "

" آره خوبم، چه خبر؟ "

" خب من جریانو به بنگ پی دی نیم گفتم و اونم مخالفتی نداره فقط "

" فقط چی هیونگ!؟ "

" تهیونگ می‌دونی که حتی اگه هردوتون وارد رابطه هم بشین نمی‌تونیم علنیش کنیم، پس مشکلی نداری؟"

" آره می‌دونم هیونگ اما تا وقتی با جونگ کوک باشم برام هیچی مهم نیس. "

" خب پس امروز عصر بیا کمپانی جلسه داریم واسه ضبط ران. می‌دونی که باید چیکار کنی درسته؟ "

" آره خیلی عادی رفتار می‌کنم و البته کمی سردتر از همیشه و خیلی باهاش حرف نمی‌زنم و گرم نمی‌گیرم. "

" درسته خودشه. می‌دونم برات سخته ولی خیلی باید مواظب باشی سوتی ندی. از هنر بازیگریت استفاده کن. فایتینگ. "

" آره حواسم هست. ممنونم هیونگ واقعا ممنونم. "

" کاری نکردم. می‌بینمت. "

" می‌بینمت. "

گوشی رو قطع کرد و رفت تا لباس‌هاش رو عوض کنه و یه چیزی واسه نهار بخوره

سر ساعت تعیین شده به کمپانی رسید و منتظر موند تا بقیه اعضا برسن. نگاهی به ساعتش کرد. دیگه باید پیداشون می‌شد. اولین نفر نامجون بود که وارد اتاق کنفرانس شد

" اوه، هیونگ سلام. "

" سلام چطوری؟ خوبی؟ "

" آره خوبم. نگران نباش. "

" پس بقیه کجان؟! فقط تو اومدی؟ "

" هنوز نرسیدن ولی دیگه باید پیداشون بشه. "

هنوز چند ثانیه از حرف تهیونگ نگذشته بود که جونگ کوک وارد شد و گفت: اوه تهیونگ هیونگ بالاخره اومدی!؟ مدتی ازت خبری نبود. همه چی خوبه؟

تهیونگ که شوکه شده بود سعی کرد خودش رو جمع و جور کنه و سریع ولی با لحن خیلی معمولی گفت: آره اومدم. اوهوم همه چی خوبه

همین. چیز بیشتری نگفت، برگشت و نگاه نامحسوسی به نامجون انداخت، اون هم سرش رو جوری که جونگ کوک متوجه نشه تکون داد

جونگ کوک رو به نامجون گفت: سلام هیونگ. هنوز بقیه نیومدن؟

" نه ولی دیگه باید بیان. "

SAD LOVEWo Geschichten leben. Entdecke jetzt