Part 1

594 58 14
                                    

writer: Aiden

----

Genre: Fictional * Romance * Smut

----

Main couple: Vkook * Kookv

 







30 دسامبر، تولد یکی از بزرگترین مدیر عامل‏های کره جنوبی، کیم تهیونگ بود. طبق عادت هر ساله، جشن بزرگی به مناسبت تولد تهیونگ تو عمارت خانواده کیم در حال برگزاری بود. یکی از بزرگ‏ترین و مجلل‏ترین عمارت‏های کره که متعلق به آخرین وارث خانواده کیم یعنی تهیونگ بود.

با وجود تمام علاقه و استعدادی که تو شغل خانوادگیشون و مدیریت چندین شرکت تجاری بزرگ داشت، همیشه از تشریفات و ابراز علاقه‏های ساختگی متنفر بود. تمام این چند سال اخیر رو فقط با وجود شخصی به اسم جئون جونگکوک که مدیر بخش مالی یکی از شعبه‏های برند گوچی در کره جنوبی بود به خیر و خوشی به اتمام رسونده بود.

جونگکوک آدم محبوب و مطرح شده‏ای تو حیطه کاری و بشدت اجتماعی و خوش برخورد تو زندگی شخصی خودش بود و شاید یکی از دلایل اصلی نگاه‏های مرگبار تهیونگ به جونگکوک و دختری به اسم سویا که کنار اون ایستاده بود هم همین بود. حسادت شاید کلمه بچگانه و خودخواهانه‏ای بنظر بیاد ولی از نظر تهیونگ، اون دختر که قبلا هم روابط احساسی‏ای رو با جونگکوک پشت سر گذاشته بود، داشت با کسی که تمام و کمال جز اموال شخصی کیم تهیونگ محسوب میشد لاس میزد و این مسئله اصلا از چشم کسی که بین این همه آدم فقط جونگکوک رو میدید دور نمونده بود!

تهیونگ تمام سعیش رو میکرد تا به خنده‏های عشوه‏گرانه سویا، دقیقا بغل گوش دوست‏پسر عزیزش اهمیتی نده اما "صبر" و "تحمل"  هیچوقت جزئی از صفات بارز اون مرد حساب نمیشد ولی به اجبارِ نگاه‏های مادرش باید تا آخر اون جشن مزخرف این فضا رو تحمل میکرد.

تهیونگ با دیدن جیمینی که تنها دوست باقی مونده از دوران نوجوانیش محسوب میشد دست از نگاه‏های خیره‏ش به دوست‏پسرش که هیچ اهمیتی به حضورش نمیداد و به بهانه‏های مختلف از زیر همراهی کردنش در می‏رفت، برداشت و به سمت در ورودی حرکت کرد. جیمین رو محکم بغل کرد که تا جایی که میشه حرصش رو از دست جونگکوک خالی کنه و بتونه تا اخر مراسم خودش رو کنترل کنه.

+ مثل اینکه یکی اینجا حسابی از دست دوست‏پسرش که داره تو بغل دوست‏دختر سابقش قهقهه میزنه حرصیه!

جیمین با نیشخند واضحی گفت و به چشم‏هایی که هرلحظه خشم و نفرت رو بیشتر از اون دختر بازتاب میکرد، نگاه کرد.

- جیمین یا خفه میشی یا خودم همینجا خفت میکنم.

با صدای نسبتا بلندی غرید و به سمت اتاق سابقش توی عمارت حرکت کرد. جیمین هم پشت سرش راه افتاد و هر دو وارد اتاق شدن.

Maybe I'm The Wrong OneWhere stories live. Discover now