E15

109 21 0
                                    

جه هیون ته یونگو رو دستاش گرفته بود ، تو اون کوچه ی تاریک با بدبختی میتونست تشخیص بده کجا بره تا به ماشینش برسه
ته یونگ از درد چشماشو بسته بود و حتی نمیتونست نسبت به اینکه رئیسش اونو تو بغلش گرفته ری اکشن نشون بده .
جه هیون با بدبختی سوییچو از تو جیبش بیرون کشید و با فشاری که به یکی از دکمه هاش وارد کرد قفل درای ماشینشو باز کرد
سریعا در عقب رو باز کرد و تیونگ رو اروم روی صندلی عقب خوابوند
جه هیون : خوبی ؟؟
تیونگ زیر لب زمزمه کرد : اوهوم..
جه هیون : لعنت بهشون ! ای کاش نمیفرستادمت اینجا
درو بست و خودشم سوار شد و راه افتاد .
***
تو راه شماره ی یونگهی رو گرفت و بعد از چندتا بوق صدای یونگهی تو ماشین پخش شد
-: چی شد جه هیون؟
جه هیون : افتضاح بود یونگهی ، کلی ته یونگو کتکش زدن اصلا حالش خوب نیست
یونگهی با تعجب گفت : کتکش زدن؟؟؟ اخه چرا!
جه هیون : نمیدونم واقعا اون یونگ سنگ اشغال داره چه نقشه ای میکشه ... در کل زنگ زدم بگم من نمیتونم ته یونگو ببرم بیمارستان ، میتونی کاری براش بکنی ؟
یونگهی : جه هیون ببرش بیمارستان ، اگر فقط زخمای سطحی داشته باشه میتونم کمکش کنم ولی شاید جاییش شکسته باشه یا خون ریزی داخلی داشته باشه؟
جه هیون با لحنی عصبی گفت : از کجا بفهمم شکستگی داره ؟
یونگهی : خیلی حالش بده؟ درد داره؟
جه هیون : اون حتی جوابمو بزور میده!! ازکجا بفهمم ؟
یونگهی : تورو خدا ببرش بیمارستان جه هیون ، اون به هر حال کسیِ که برای تو کار میکنه نمیتونی اینقدر راحت از کنارش بگذری
جه هیون پوفی گفت ، :  اوکی میبرمش !
***
جه هیون ماشینو جلوی بیمارستان پارک کرد ، به عقب نگاهی انداخت و متوجه شد ته یونگ هنوز هوشیاره
-: میرم و چند دقیقه دیگه میام ، اوردمت بیمارستان
ته یونگ چیزی نگفت
جه هیون پوفی گفت و دستشو تو موهاش کشید و به عقب هدایتشون کرد
در ماشینو باز کرد و بیرون رفت
رو به روی پذیرش ایستاد
-: یه مریض دارم
متصدی پذیرش به اطراف جه هیون نگاه کرد : کجاست؟
جه هیون : حالش زیاد خوب نیست .. تو ماشینه
-: باشه الان میگم باهاتون بیان تا بیارنش داخل
پرستارای اورژانس با برانکارد همراه جه هیون به سمت ماشینش رفتن
جه هیون درو باز کرد
پرستار : چه بلایی سرش اومده؟
جه هیون : با دوستش دعواش شد ...
پرستار نگاهی به جه هیون انداخت و با کمک همکارش تیونگو روی برانکارد گذاشتن و داخل بیمارستان بردن
***
ته ایل : واقعا؟ جانگ جه هیون رفته بود اونجا ؟
مارک یکمی از قهوه اشو خورد و گفت : آره ، دیشب ماموری که گذاشته بودیم اطراف خونه ی یونگ سنگ دیدتش
ته ایل : خب ؟ دیگه چی شد؟
مارک : مثل اینکه خبرای خوبی تو خونه ی یونگ سنگ نبوده هیونگ...
ته ایل کمی به جلوی میزش خم شد : دقیق بگو چی شده
مارک به صندلیش تکیه داد و شروع به صحبت کرد : از اتفاقای تو خونه خبر دقیقی نداریم ، ولی جانگ جه هیون موقع برگشت یه ادم زخمیو با خودش بیرون اورد
ته ایل : یعنی چی؟ ادم زخمی ؟
مارک : مثل اینکه اون طرف چند ساعت قبل رفته بوده خونه ی یونگ سنگ
ته ایل : نمیدونین برای چی؟
مارک : احتمالا مواد برده بوده براش
ته ایل : پس ؟ از منطقه ی جانگ بوده؟
مارک : اوهوم ... پسربچه است ۱۷ سالشه ، خبرش بین اونایی که تو کار موادن حسابی صدا کرده
ته ایل : پس جانگ جه هیون یه پسر بچه ی ۱۷ ساله استخدام کرده!!
***
جه هیون پشت سر دکتر از اتاق بیرون رفت
جه هیون : حالش چطوره؟
دکتر : شکستگی نداره فقط دنده هاش ضرب دیدن پیشنهاد میدم چند روز بیمارستان بمونه.. فقط ..
جه هیون : چی؟
دکتر : چطوری این اتفاق براش افتاده؟ 
جه هیون : دعواش شده بود .. مثل اینکه بقیه ریختن سرش...
دکتر : برای چی دعوا؟ خصومت خاصی با کسی داره؟
جه هیون : نه ، مشکلات بین پسر بچه ها تو مدارس زیاده دیگه در جریانید
دکتر : بیشتر مراقبش باشید ، خیلی ضعیفه مجبور شدم چندتا سرم تقویتی براش تجویز کنم حتی ! مثل اینکه اصلا کاری به کاریش ندارید درسته؟ چطور پدری هستید شما ؟!
جه هیون با شنیدن جمله ی اخر دکتر میخواست بزنه زیر خنده ولی خودشو جمع کرد
جه هیون : وقتی همه چیو پنهون میکنه همین میشه دکتر ، در کل مرسی !
***
جونگوو : بابا من نمیخوام برم امریکا
رئیس کیم با بهت بهش نگاه کرد : به چه جراتی این حرفو میزنی ؟
جونگوو : من اونجا هیچکسو ندارم ، شما اصلا به این موضوع فکر کردین؟
رئیس کیم پوزخندی زد : اتفاقا چون هیچکس کنارت نیست میخوام بفرستمت اونجا گند بالا نیاری با کسایی که میشناسیشون!
جونگوو : به هر حال من نمیرم! شما هم که نمیتونید بزور منو بفرستید اونجا
رئیس کیم چشماشو ریز کرد : راستشو بگو جونگوو... باز چی میخوای ؟
جونگوو خندید : عاشقتم بابا که انقدر زود میفهمی من چی میخوام!
رئیس کیم : زودتر بگو دردت چیه!!
جونگوو : باید دوستم باهام بیاد
رئیس کیم : دوستت ؟ کدوم؟
جونگوو : وین وین !
رئیس کیم : باورم نمیشه اون پسره هنوز باهات دوسته! چطور تحملت میکنه ؟
***
جه هیون کنار تخت ته یونگ نشسته بود ، بخاطر قرصایی که خورده بود خوابیده بود
به چهره ی ارومش نگاه کرد ، باورش نمیشد امشب این اتفاقات بیوفته ... دلیلی نداشت دلش برای ته یونگ بسوزه اما نمیدونست چرا یه حال عجیبی داشت و نگران بود
نگاهشو از ته یونگ برداشت و به کف زمین خیره شد ، واقعا همه چیز براش پیچیده شده بود
قضیه ی یونگ سنگ که نمیتونست به این زودیا حلش کنه و مشکل بزرگی به حساب میومد و حالا این دل سوزی عجیبش برای پسر بچه ی ۱۷ ساله ای که زیر دستش کار میکرد.
گوشیشو برداشت و دوباره شماره ی یونگهیو گرفت ، سعی کرد اروم حرف بزنه تا ته یونگ از خواب بیدار نشه
جه هیون : یونگهی لطفا بیا بیمارستان و پیش ته یونگ بمون ... من بیشتر از این نمیتونم بمونم!
یونگهی : باشه حتما ... ولی جه هیون هنوز نگفتی دقیقا اونجا چیشده؟
جه هیون : وقتی برگشتم به جانی توضیح میدم ! ادرس بیمارستانو برات میفرستم لطفا زود بیا
***

JUNG Zone / منطقه‌ی جانگ Où les histoires vivent. Découvrez maintenant