part 8

327 73 15
                                        

بخش پانزدهم

" بوگاتی "

 
_

انگار حسابی جا پاتو محکم کردی تو شرکت
سرش رو سمت مرد چرخوند و روان نویس توی دستش رو روی میز گذاشت .
کریس که دید مرد مغرور و عوضی رو به روش جوابش رو نمیده شونه ای بالا انداخت و به حرف زدنش ادامه داد
_اون پیرمرد حسابی مخش رو از دست داده نه ؟ واقعا تعجب میکنم میبینم انقدر تو انتخاباش بی ملاحظه شده!!
_اقای وو ..قهوه؟
زن با اشاره ی سر کریس جلو اومد و لیوان قهوه ای رو جلوی سهون گذاشت و او یکی رو برای مرد برد .
_یادمه قبلا خیلی سختگیر بود.چند سال پیش موقعی که داشت برای جونگ دنبال دبیر ریاضی میگشت
مرد خندید و لیوان قهوش  رو نزدیک لبش برد و به سهون زل زد: عاح خدا میدونه چندبار بخاطرش باهام هماهنگ کرد و ازم چه کارای میخواست. خیلی حساس بود !
سهون اینبار نظرش جلب شد و نگاهش رو از برگه های جلوش گرفت و به مرد خیره شد.داری یکار میکنی ازت چیزی رو که میخوای بپرسم کریس وو؟ شاید ادم کنجکاوی باشم ولی نه راجع به ادمی مثل تو.
_من واقعا از درس دادن به بچه های تنبل اذیت میشدم ولی میدونی ..اون خیلی کیوت بود! تنها چیزی که باعث میشد بخاطرش از ریاضی درس دادن بهش لذت ببرم ..بگو ببینم ..
لیوان رو از لبش جدا کرد و سرش رو سمت مرد رو به روش خم کرد
_اون هنوزم خیلی کودنه نه ؟
با دیدن قیافه ی پوکر مرد عقب کشید و سعی کرد دیگه چیزی ازش نپرسه .
_عاح خب بالاخره ..نمیشه که همه هم زرنگ باشن هم خوش قیافه !دوتاش با هم نمیشه
_تموم شد ؟
_هاح ؟
سهون از جاش بلند شد و پوشه ای که توی جلسه ی ایده و نواوری بررسی کرده بودن رو توی کیفش گذاشت .
سمت مرد که حالا ایستاده بود رفت و جلوش وایساد .
دستش رو سمت کراوات مشکی مرد برد و دم گوشش چیزی رو زمزمه کرد
_به نفعته که دفعه ی دیگ جلوی من راجع به جونگ این شر و ورا رو نگی
کراوات مرد رو سفت کرد جوری که اگه یکم دیگه فشارش میداد مطمئن بود راه نفس مرد بسته میشه : چون سالم موندن این صورت بی نقص رو تضمین نمیکنم !
ازش فاصله گرفت و غبارهای نامرئی روی شونه ی مرد رو تکوند .کریس به سرفه افتاد اما موضع خودش رو حفظ کرد ..
_زیادی تو نقشت فرو رفتی اوه سهون!
سهون پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت : جلسه بعدی توی سئول میبینمت
از مرد فاصله گرفت و از دفتر زد بیرون و جلوی اسانسور وایساد.
حتما کار جونگین هم باید تا الان تموم شده باشه . به ساعتش نگاهی کرد و دکمه ی اسانسور رو زد .
_احتمالا الان پایینه
با باز شدن در اسانسور جونگین رو دید که سخت با گوشیش درگیره .
سوار اسانسور شد و دکمه ی طبقه ی اول رو زد .
_عااااعیششش
با دیدن قیافه ی گرفته ی جونگ سمتش خم شد تا بببینه دقیقا داره چیکار میکنه که اصلا متوجه ی حضور سهون نشد!
با دیدن علامت گیم اور قرمز روی صفحه ی گوشی خندید . صدای خندش باعث شد جونگ برگرده سمتش و نگاش کنه
_عااا هون ..کی اومدی متوجه نشدم
_سخت درگیر بودی چون!...تایم بهتر برای بازی کردن پیدا نکردی
پسر گوشی رو توی جیبش گذاشت و سرش رو تکیه داد به دیوار اسانسور : اه فقط میخواستم برای بقیه ی روز انرژی جمع کنم.. چند ساعته توی اون اتاق نشستم و یه بند داشتم حرف میزدم
هون به نیم رخ پسر زل زد و تن صداش رو پایین تر اورد : خوب پیش رفت ؟!
_اگه بخوام حرفای اخر مایکل رو نادیده بگیرم خوب بود !
_همم خوبه
_کنجکاوم ببینم وقتی بیان سئول قراره چه داستانی راه بندازن ! حتی فکر دیدن قیافه ی اون پیرمرد خرفت باعث میشه بخوام به زندگیم پایان بدم ..کریس چطور اونو به عنوان پدرش تحمل میکنه ! به نظرت اگ..
سرش رو برگردوند سمت هون تا ازش چیزی بپرسه اما نوک دماغش خورد به انگشت مرد . داشت چیکار میکرد ؟
مرد برای چند لحظه مکث کرد اما بعد دستش رو جلو برد و چیزی رو از روی موهای کنار گوش جونگ برداشت
_نخ بود
_عااا اره ..بخاطر کتمه . دوختش واقعا مضخرفه و احتمالا ردش کنم بره
_اوهوم..بهتم نمیاد
جونگ با تعجب سرش رو بلند کرد و به هون زل زد : یااا ..تو الان چی گفتی ؟
 سر تا پای پسر رو چک کرد : خب این مدل کت شلوار بهت نمیاد ..شاید بخاطر رنگشه .
جونگ دستی به کتش کشید و به نگاهش رو از مرد گرفت : اتفاقا این رنگ مورد علاقمه و مدل کتش هم بهم میاد
_وقتی بهت نمیاد چرا اصرار داری که میاد ؟
_چون میاد و دیگه هم قرار نیست ردش کنم بره ! و تو قراره از هفت روز هفته  ده روزش اینو تن من ببینی اوه سهون
هون به حرص خوردن پسر لبخندی زد و سری تکون داد : اوکی جونگ..میتونی تا هر وقت که دلت میخواد بپوشیش !
_بلیتارو گرفتی ؟
_اره ..برای فردا شب.
به محض باز شدن در اسانسور نامزد کریس جلوشون ظاهر شد .
سهون دست به کمر منتظر بود دختر بیاد داخل اما انگار نامزد کریس از دیدن سهون و جونگ توی شرکت تعجب کرده بود . نمیدونست که اونم مثل هون قضیه رو میدونه یا نه. ولی دوست داشت ببینه چهره ی دختر بعد از فهمیدن اینکه شوهرش با یه پسر دیگه رابطه داشته چه شکلی میشه.
خواست بره کنار تا دختره هم سوارشه که جونگ دستش رو دور بازوی سهون حلقه کرد و کشیدش از اسانسور بیرون.
_هون دیت امشبمون رو که یادت نرفته ؟
پسر خودش رو به بازوی سهون چسبوند و با چشمای قلبی طور بهش نگاه میکرد
_چی میگی جونگ ؟
_یادت رفته ؟ قرار بود امشب بریم بیرون .
چشمای گرد پسر و حالت چهره اش بهش فهموند قضیه چیه
دست جونگین که دور بازوش بود رو نوازش ارومی کرد و سری تکون داد
_یادمه جونگ..فقط میخاستم سورپرایزت کنم
بالاخره از جلو در اسانسور رد شدن و سمت در شیشه ای بزرگ خروجی شرکت رفتن .
جونگ دستش رو کشید و از هون فاصله گرفت : خیله خب بسه
سهون پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت : فک نکنم دختره خبر داشته باشه از قضیه
_داره
_جدا ؟
مرد سمت جونگین اومد و سوییچ ماشین رو دستش داد .
_هنری بهم گفت ..مثل اینکه دختره از مایکل شنیده داستان رو ..حالا اینکه مایکل دقیقا چجوری براش تعریف کرده معلوم نیست .
هون در ماشین رو باز کرد و کنار جونگ نشست .
_فقط برام سواله چجوری این احمق رو تحمل میکنه
_حتما مایکل جوری براش تعریف کرده که ادمی مثل کریس براش قابل تحمل باشه ..هر چند جذابیتش برای اون دختر کافیه
سهون پوکر سمت جونگین برگشت و بهش زل زد : جذابیت؟ کریس؟
سرش رو برگردوند و به جلو زل زد :چرت !
جونگ به حرص خوردن سهون خندید و ماشین رو روشن کرد.خیلی کم پیش میومد که این مود سهون رو ببینه . میشه گفت هیچوقت !
بیشتر اوقات چه توی شرکت یا گلخونه اون یه مرد جدی و بداخلاق بود که هرازگاهی یه پوزخندی روی لباش میومد . ولی الان !
دیدن این ورژن سهون براش عجیب بود ..
سهون احساس نزدیکی بهش میکرد ؟ یا شاید بعد چند ماه تازه داشت باهاش اوکی میشد ؟
هر چی بود بدجور این مود سهون رو دوست داشت .
_________________________

Black Paradise S1 [FULL]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora