ماگنولیا

120 52 67
                                    

برای آخرین بار به طراحی که انجام داد نگاه کرد.
سعی کرده بود تمام تلاشش رو بکنه تا جنی از اعتمادی که بهش کرد پشیمون نشه!
بنظر ایرادی وجود نداشت و تمام گل ها با رنگ های مناسب و شکل های زیبا کنار هم قرار گرفته بودن.
وقتی مطمئن شد کارش تموم شده شروع به جمع کردن وسایلش کرد.
هرچند کاملا حواسش به نگاه های خیره کیم جونگین بود.
جونگین که سعی داشت خودش رو مشغول کمک کردن به جنی نشون بده، همونجور که خمیره شیرینی رو روی پیشخوان ورز میداد، با دیدن کیونگ سو که درحال جمع کردن وسایلش بود دست از کار کشید.

-بنظر میاد کارت تموم شده.
کیونگ سو با شنیدن صدای جونگین صاف ایستاد و رو به اون با لبخند دست پاچه ای جواب داد:
+درسته! امیدوارم خانم کیم از نتیجه ی کار راضی باشن.

جونگین لبخند بزرگی زد:
-مطمئنم راضیه این واقعا عالی شده.

کیونگ سو با خوشحالی تشکر کرد و به کارش ادامه داد. از اینکه جونگین کارش رو تایید کرده بود احساس خوبی داشت. انگار که دیگه نظره کیم جنی خیلی مهم نبود!!

جونگین در فاصله ای که کیونگ سو وسایلش رو جمع می کرد سعی داشت حرفی بزنه. نمی دونست وقتی کیونگ سو از اون مغازه خارج بشه چه طور ممکنه بازم اونو ببینه؟!

تو افکارش غرق شده بود که صدای کیونگ سو اونو به خودش آورد:
+ خانم کیم من کارم تموم شده امیدوارم خوشتون بیاد.

جونگین نمی دونست جنی چند وقته که از آشپزخونه بیرون اومده و دقیقا کنارش ایستاده.
جنی با لبخند و هیجان به سمت گل آرایی ها رفت و تمامشون رو با دقت بررسی کرد.
+ این گل ها عالین کیونگ سو!! ممنونم این خیلی زیباست!!!
کیونگ سو با لحن مطمئنی تشکر کرد. اینبار با شنیدن این تحسین هیچ احساسی خاصی نداشت چونکه به کارش مطمئن بود و انتظار دیدن این واکنش رو داشت.
بعد از اینکه جنی تمام حساب کتاب هارو انجام دادم کیونگ سو تشکر کرد و با وسایلش از مغازه خارج شد البته قبل از رفتن این قول رو به جنی داد که باز هم بهشون سر بزنه.
تمام این مدت جونگین در سکوت حرکات کیونگ سو رو دنبال می کرد وحتی زمانی که کیونگ ازش خداحافظی کرد فقط زیرلب چیزی گفت که حتی خودش هم نمی تونست تشخیص بده از چه کلمه ای برای خداحافظی استفاده کرده!

+شوخیت گرفته جونگین؟! اون رفته!

جونگین مشتی به خمیره رو به روش زد:
-اون هیچ علاقه ای به من نداره جنی تو اشتباه می کنی.

جنی کلافه دست هاش رو جلوی سینه ش به هم گره زد و بعد از اینکه کمی سرش رو کج کرد گفت:
+ من کاملا مطمئنم جونگین. اما اگه تو بخوای برای ابد همینطور رفتار کنی و زمان رو از دست بدی مسلما هیچ شانسی نخواهی داشت!

جونگین با اضطراب لب هاش رو به دندون گرفت و بعد از کمی تردید گفت:
-احتمال اینکه با یه فرد با گرایش جنسی مشابه رو به رو بشم خیلی کمه... می دونی که؟ اینطوری نیست که بتونم به راحتی به هر پسری که می بینم و ازش خوشم میاد پیشنهاد بدم!

Sweet Dream Where stories live. Discover now