به آرومی جلوی درب مغازه ترمز کرد.
بعد از توقفِ ماشین،کیونگ سو باید خداحافظی می کرد اما بنا به دلیلی که خودش هم نمی دونست چیه ، این کار براش سخت شده بود.
قفس خرگوشی که تو بغلش گرفته بود رو کمی به خودش فشرد و بعد از لبخند شل و ولی رو به جونگین گفت:
+خب..من دیگه باید برم...جونگین با نوک زبونش لب هاش رو تر کرد :
-درسته...کیونگ سو بعد از کمی این پا و اون پا کردن گفت:
+ممنون که رسوندیم...خداحافظ.دستش رو به سمت دست گیره برد اما قبل از اینکه درب ماشین رو باز کنه صدای جونگین به گوشش رسید:
-فردا میام دنبالت..کیونگ سو لبخندی زد و با تکون دادن سرش به چپ و راست گفت:
+نه خودم میام...باید وسایلمو با خودم بیارم پس نمی شه از ماشین تو استفاده کرد.. باید با ماشین خودم بیام.بعد از گفتن این جمله، با سر به فولکس واگن قرمز رنگی که در اون نزدیکی پارک شده بود اشاره کرد.
جونگین رد نگاه کیونگ سو رو دنبال کرد و با دیدن ماشینی که سو بهش اشاره می کرد لب هاش به لبخند باز شدن.-ماشین قشنگیه!
کیونگ سو لبخند ذوق زده ای زد:
+ممنونم!تمام ذهن جونگین پر شده بود از پیشنهادی که جنی داده بود!
نگاه کردن به لب های قلوه ای و قرمز رنگِ کیونگ سو، جونگین رو تشویق می کرد که به بوسیدن اون پسره کوچولو و خجالتی با جدیت بیشتری فکر کنه!
شاید مشکلی پیش نمیومد اگه شانسش رو امتحان می کرد.
بهرحال که جونگین نمی تونست تمام مدت با این شک و دودلی زمان رو از دست بده.تمام مدتی که با افکارش کلنجار می رفت در سکوت نگاهش به نگاهِ کیونگ سو گره خورده بود.
کیونگ هم نمی دونست چرا این نگاهِ خیره رو نمی شکنه و از ماشین خارج نمی شه.
اون کاملا حس می کرد که زیره نگاهِ نافذه جونگین داره ذوب می شه اما نمی تونست از اون نگاه خودش رو فراری بده.جونگین آروم آروم به سمت کیونگ سو نزدیک می شد.
شاید این بهترین انتخاب بود!
کیونگ سو نمی تونست باور کنه که قراره چه اتفاقی بیوفته و یا اینکه چرا در برابر نزدیک شدنِ جونگین، هیچ حرکتی نمی کنه یا حتی از ماشین خارج نمی شه؟
اون گرفتاره چیزی مثل طلسم شده بود؟
اما کیونگ سو تو قلبش احساس خوبی داشت و اگه با خودش صادق می بود اون واقعا می خواست این اتفاق بیوفته.فاصله ی بین صورت هاشون داشت کم تر و کم تر می شد اما با ضربه هایی که به پنجره ی سمت کیونگ سو خورد هردو شوکه تو جاشون تکون خوردن و جونگین مسافتی که به آرومی طی کرده بود رو با سرعت برگشت!
کیونگ سو سعی کرد به خودش مسلط باشه.
نگاه گیجش رو به سمت پنجره ی ماشین داد و تونست چهره ی بهم ریخته ی بکهیون رو تشخیص بده.
هرچند تشخیص دادنِ اون چهره ی خسته که کمی از ریش مصنوعی رو صورتش مونده بود با لباس های عجیبی که به تن داشت در مرحله ی اول سخت بود اما بعد از کمی دقت تونست بک رو بشناسه!
ŞİMDİ OKUDUĞUN
Sweet Dream
Hayran Kurguکیم جونگین دوباره متولد شده که به قولش عمل کنه! اون موفق می شه؟! SweetDream (فصل دوم) 💢فصل اول : BadDream 💢 کاپل :کایسو ~ چانبک ژانر :زندگی روزانه، رمنس روزهای آپ: جمعه ها