e2

95 18 2
                                    

کای به دوستاش که بدجور سر به سر لوهان میذاشتن نگاهی انداخت...

اونا خیلی زود ماهیت هیولایی لوهان رو فراموش کردن و باهاش دوست شدن...

آخه اصلا منطقی نبود... چند دقیقه ای تا خونه تاعو مونده بود... نمیدونست تاعو دیروز تونسته تحمل کنه یا نه ... سر کوچه رسیدن

اما تاعو مثل هر روز سر کوچه منتظرشون نبود...

کای یکم نگران شد‌... به بقیه گفت که برن دنبال لی لی تا نیومده و نگران نشده...

سهون و لوهان هم دنبال کای اومدن...
کای جلو تر می رفت... بدجوری نگران شده بود ...نکنه ناپدریش دوباره مست کرده باشه و بلایی سرش آورده باشه...؟

چیزی کنار دیوار دید که باعث شد سمتش بدوعه...کوله پشتی کنار دیوار رو میشناخت...

سهون و لوهان هم به سمتش دوییدن..سهون ساعت مچی ای که شکسته بود رو از روی زمین برداشت... با کای همزمان گفتن

-این مال تاعوعه...
لوهان گیج گفت
- از کجا مطمعنین مال اونه؟

کای پوکر نگاهش کرد
-هفت ساله که باهم همکلاسی و دوستیم... نباید سلیقه دوستمونو از بر باشیم؟

لوهان آروم لبشو گزید
-پس... اگه اینا مال تاعو ان... چرا روی زمین افتادن؟!

بدن کای و سهون یخ کرد... حق با لوهان بود!!
لوهان سریع گفت
-خیلخوب حالا خیلی نمیخواد بترسید...یکی بره خونشون...شاید خونه باشه و اینم یکی از شوخیاشه‌‌...

کای نفس راحتی کشید... تو ذهنش گفت پسره ی فلان فلان...فک کرده میتونه منو بترسونه...
-من میرم خونشون...

و بعد غرغر کنان به سمت خونه تاعو راه افتاد...لوهان متوجه عطر آشنای ضعیفی شد
بی صدا گفت
-کریس...

کای در حالی که میدویید برگشت پیششون...
-خونه...نبود... ما..مامانش...گفت از دیروز... نیومده خ..خونه...

نفس نفس می زد ...ترسیده بود‌... نکنه اتفاقی برای دوستش افتاده باشه...
-سهون...ساعتشو بده به من...

لوهان ساعت تاعو رو از دست سهون گرفت... ساعت عدد ۴ و ربع رو نشون میداد...
-این ساعتیه که دیروز از تاعو جدا شدیم...

سهون وحشت زده گفت
-پس حتما اتفاقی براش افتاده!

-شماها برید مدرسه... من فک کنم بدونم کجاست..
کای با عصبانیت به لوهان که این حرفو زده بود نگاه کرد ...
-پس کار هم نوعای توعه؟!

-فک می کنم...کار برادرم باشه...میرم دنبالش... اما قول نمیدم سالم...

کای با گرفتن یقه ش حرفشو قطع کرد
-اگه فقط یه تار مو از سرش کم شه...من میدونم و تو!

لوهان بی هیچ حرفی به کای خیره شد... کای ولش کرد... لوهان ازشون دورشد و به سمت آخرین آدرسی که از کریس داشت راه افتاد

wolfWhere stories live. Discover now