e3

82 22 4
                                    

سوهو گفت
-من..منظورت....چیه؟

به جای لوهان کای جواب داد
-تاعو رو تبدیل کردن!

لی لی جیغ خفه ای کشید ... و بقیه بهت زده به کای و لوهان خیره شدن...
سهون زود تر از همه ازشک در اومد
-حقیقت داره؟

لوهان حرفی نزد و با باز و بسته کردن چشماش تایید کرد...
چان سریع گفت
-خوب‌‌.. مشکلی نیست!اونو دوباره برش می گردنیم... همونطور که لو دوباره آدم شد... مگه نه؟!

لو سری تکون داد
-نمیشه... چون...
کای غرید
-چون چی؟! لعنتی حرف بزن !

لوهان نمیتونست بگه چون تاعو یه اومگاست و جفت کریسه‌... برای همین گفت...
-چون تاعو...کسی رو نداره که عاشقش باشه...
-چی؟!

-تنها راه شکستن این تلسم اینه‌...تاعو باید بمیره ... و کسی که تاعو عاشقشه برای مرگش گریه کنه...در اون صورته که تاعو دوباره انسان میشه !تازه اگه شانس بیاره...چون ممکنه کریس اجازه نده که ...

ساکت شد... زنگ خورده بود و همه بچه ها داشتن به کلاس بر می گشتن ...
-حالا به پدر مادرش چی بگیم ؟
-میگیم مرده...

همه به لو که جواب چانو داده  بود نگاه کردن
-چطوری میخوای ثابت کنی؟!
لوهان اروم گفت
-اولا که...احتمال اینکه واقعا بمیره هست...ممکنه بدنش با تغییر کنار نیاد... ولی اگه هم بیاد...

کای دستش رو روی میز کوبید و حرف لوهانو قطع کرد... اما قبل از این که  چیزی به لو بگه  معلم اومد و همه سر جاشون نشستن...

لو برای رفتن به دستشویی اجازه گرفت و وقتی برگشت چهره ش بی تفاوت بود... مدیر حدود ۴ ساعت بعد ... توی زنگ آخر سر کلاس اومد.. و گفت که تاعو توی یه تصادف مرده!

همه شکه شده بودن... چطور...کی یه همچین چیزی گفته بود... مدیر بعد از یه سری سخنرانی ها که آدمو یاد سخنرانی های پاپ کلیسا موقع عزا داری مینداخت...از کلاس خارج شد...

کلاس اونا تموم شده بود...اما هیچ کدوم از بچه ها تکون نمی خوردن...آیانو و اکیپش اول از همه بلند شدن ...آیانو سمت لی لی رفت...

دستشو روی شونه لی لی گذاشت

-درسته که ازش دل خوشی ندارم...اما انصافا بچه ی خوبی بود... شوخیای بامزه ای می کرد...امیدوارم با از دست دادنش کنار بیاید...

و بعد با اکیپش از کلاس بیرون زد...
لی لی حرفی برای زدن نداشت... فقط سرش رو روی میز گذاشت و هق هق کرد

‌کای از جاش بلند شد و لوهان رو هم دنبال خودش بیرون کشید
-کار تو بود؟!

-آره... من دوست و آشنا زیاد دارم...اونا با جراحی یه جسد و شبیه تاعو کردن و برای خوانواده ش بردن... برای همین دیگه نیازی نیست نگران توضیح به پدر و مادرش باشین... به بقیه اما نگو... بزار فک کنن جسد تاعو ی واقعیه...

wolfWhere stories live. Discover now