🄿🄰🅁🅃 5

659 79 22
                                    


داشت مک میزدو گاز میگرفت..

لباسشو کندو لباس منم دراورد

سعی میکردم ارومش کنم ولی خب سخت بود

امدو گردنمو مک زد ولی کمتر دیشب،شلوارشو دراورد با باکسرش مال منم درورد

انگار امشب میخاست زودتر تمامش کنه..

دوتامون لخت بودیم روی هم..

همزمان با مک زدن لبام دیکشو واردم کرد

انگار نقشش بود تا دادمو تو دهنش خفه کنم..

+اهه..کوک..اروم..ارومتر

یهو ازم بیرون کشید

+اه..نگفتم برو..نمیخام خودارضایی کنی..

-نمیخام درد بکشی،

پرتش کردمو نشستم روش
با اینکه درد داشت ولی خب بهترین گزینه برای ساکت کردنش بود

جاهامونو برعکس کردو شروع کرد ب ضربه زدن

بعد چندتا ضربه دوتامون باهم خالی شدیم..

انگار امروز میخاست زودتر تمامش کنه..

به هر حال تمام شد،
کنارم خابیدو دستشو گذاشت لای موهام..

-معذرت میخام،نمیدونم چی بگم..

رفتم جلو و سرشو گرفتم بالا،و زول زدم ب چشماش

+منو ببین،من بخاطر تو هر دردی رو تحمل میکنم ولی نمیتونم تورو تو حالی ببینم ک داری بخاطر من درد میکشی

رفتمو لبشو بوسیدم و رفتم تو بغلش

-میدونستی زندگیمی؟

+هوم،توهم زندگی منی

-امروز زود خودمو ارضا کردم ک کم کم ب قول خودت ترکش کنم

+مرسی

-براچی؟

+برا اینکه ب حرفم احترام گذاشتی

-مگه میشه ب حرف قلبت احترام نزاشت

+مگه قلبت بت گف کم کم ترک کنی؟

سرمو بلند کردمو نگاش کردم

-هوم،تو قلب منی نباشی من مردم

بعد خودشو ب مردن زد

+یاااا نکن اینجوری بدم میاد..

-چشم پرنسس من

بعد لبخند همیشگیشو زدو بوسم کردو تو بغلش کشوندم

-حالا بخاب تا فردا بریم بازار

بلند شدو لباسارو اوردو تنش کردو امد تن منم کرد

-لباسامون یادموم رفت،بپوش سردت میشه..یاا دستتو ببر بالا

حوصله نداشتم دستمو بدم بالا،ولی خب دادم..


...
معمولا از ساعت شیش عصر بازارا باز میشد
ماهم از شیشو نیم زدیم بیرون،

-خب اول بریم چی  میز بزنیم،تا بازارا کامل باز بشه.

+عالیع،اممم..اول بستنی،یام یام

خندیدو دستمو گرفت محکمو برای هیجانش دویدیم تا بستنی فروشی

خریدیمو پیاده تا نزدیکترین فروشگاه اونجا رفتیم،

رسیدیم.
رفتیم داخل

چیزی نمیخاستم بخرم ولی خب کوک بود
خیلیی لج کردو منم خریدم

چ کنم مگه راهی دیگری بود

خرید کردنو تمام کردیم

-ساعت چنده؟

ساعتو نگاه کردمو بش گفتم

+8:30 دیره بریم

-اهوم

توراه دوتا ساندویچ خریدیمو راهی منزل شدیم



...
خونه رسیدیم و ی راست رفتیم اتاق
معمولا تو اتاقش همه چی داشت پس اونجا نشستیم ک بتونیم تلویزیون ببینیم

بخاری هم روشن کردیم،متاسفانه بخاریش چوبی بود ینی باید چوب میزاشتی تا گرم بشه و اینا(اسم دقیق این نوع رو نمیدم خدایی😅)

اما چوب نداشت

-میرم تو جنگل ولی در زدم درو باز کن

+مواظب خودت باش،زود بیا میترسم

-زود میام عزیزم

بوسم کردو رفت

بعد نیم ساعت درو زد
رفتم درو باز کردم

ولی با صحنه ای ک دیدم همونجا خشکم زد..





🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
خب خیلی حساس شد😁

امیدوارم خوب شده باشه
منتظر ووت و کامنتاتون هستم✨

بوس بغل بای^^

Love U My Koko)💜Onde histórias criam vida. Descubra agora