🄿🄰🅁🅃 3

879 95 34
                                    


دروباز کردمو همونجا خوشکم زد..

انگار ک دیوونه شده باشه داشت کتابای قفسه هارو پرت میکرد،و گریه میکرد..

رفتم داخل..

-هق..نیا..نیا جلو کتاب..هق..رو سرت پرت میشه

+ی لحظه ننداز ک بیام بالا

بهم فرست داد و امدم بالا..

لباس نپوشیده بود و سینه هاش معلوم بود ک چجور نفس نفس میزد..

رفتم جلوتر و فهمیدم ک خودشو زخم کرده،
دستمو کشیدم رو زخمش

+چرا حواست ب خودت نیست،بازم خودتو زخم کردی

وقتی دستمو گذاشتم روی زخمش یکم منقبض شد و ب دستم نگاه کرد و وقتی حرف زدم سرشو برد بالا و ب چشام زل زد

دستمو گرفت و کشیدم بغلش و محکم بغلم کرد..

-من..من معذرت میخام.دست خودم نیست

+دیگ بهش فکر نکن(لبخند تلخی بهش زدم)

-میدونم منو نمیبخشی

+چرا اینقدر مطمعن حرف میزنی،شاید بخشیدمت

خدایی عاشقش شده بودم..

دلم براش میسوخت پس چیزی نگفتم بش،
بعد ازش میپرسیدم چرا دست خودش نیست..

سرمو از بغلش بلند کردمو سینه سمت چپش ک زخم شده بودو ی بوسه کوچولو کردم

منو کشید عقب و بهم زل زد

-من..من اذیتت کردم تو منو میبوسی؟

+شاید اذیت نشدم.

-نمیخام

+ها؟چی نمیخای

-هیچی

+چرتو پرت نگو برو اون جعبتو بیار

-باش

رفت بیرون تا جعبه کمک های اولیه رو بیاره..

تنها سوالی ک تو ذهنم بود این لود ک چرا دست خودش نیست؟

ی نگاهی ب اطراف انداختم،
همه کتابارو انداخته بود زمین

وقتی یاد گریه کردنشو معذرت خاهی کردنش میوفتم،قلبم مچاله میشه،خیلی مظلومه،دوسش دارم

یجورایی دلم میخاد مواظبش باشم حتی اگ هر شب بخاد ب فاکم بده.

داشتم خم میشدم ک یکم مرتب کنم کتابارو ک وارد شد

-بهشون دست نزن،کثیفن خودم مرتب میکنم

+باشه

و برگشتم ک جعبرو گذاشت زمینو نشست..

خندم گرفت از کیوت بازیش
باورم نمیشد این پسر همون پسری باشه ک بفاکم داد

منم نشستمو جعبرو باز کردم
بتادین و ی پنبه ورداشتم و ی دستام گرفتم یکم خونشو تمیز کردم

Love U My Koko)💜Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang