Meeting

2K 140 100
                                    

یه قلپ دیگه از اون واین خوشرنگش سرکشید و نگاهی به میز انداخت.
حالا اون پولا رو هم برده بود.
خود مستشو تقریبا بالا کشید و سعی کرد سر پا وایسه.
به کمک دیوار خودشو به دستشویی رسوند و بند پیراهن چاک دار قرمزشو شل کرد.
حالش از اون لباس به هم میخورد.
بی توجه به ارایش صورتش شیر آبو باز کرد و مشت های محکمی از آب رو روی صورتش کوبید.

با نگاه کردن به اینه متوجه شد نه تنها از وضعیتش بلکه از خودشم متنفره.

سعی کرد تعادلشو حفظ کنه و وارد سالن شد.
با دیدن پسر روبه روش که داشت پشت اون میز با دختری عشق بازی میکرد منزجر برگشت.

اونا واقعا جایی برای این کاراشون پیدا نکرده بودن؟

جیمز اومد سمتش-بانو دیگه باید برگردین به عمارت.
سری تکون داد- بریم.

بارون به صورت شدیدی شروع به باریدن کرده بود.
بدنش کاملا بی حس شده بود و پشت اون لیموزین دراز کشیده بود.

آیرین لباس خواب کوتاهی که تازه خریده بودو تنش کرده بود.
همیشه میدونست ته این رابطه به کجا ختم میشه ولی تنها راه نگه داشتن تهیونگ پیش خودش بود.

تهیونگ با سر و روی خیس وارد اتاق شد.

آیرین به سرعت پا تند کرد و بغلش کرد.
تهیونگ بی حوصله پسش زد- برو کنار ایرین حوصلتو ندارم.

سیگاری از روی میز برداشت و سمت بالکن رفت.
آیرین بدون اینکه عقب بکشه رفت پیشش.
اون دختر زیبا با بدنی بی نقص بود...
نمیدونست تهیونگ چرا انقدر نسبت به ایرین سرده. پوزخند خیالی ای زد،اون مرد فقط توی تخت خواب نسبت بهش گرم بود.

سیگارو ازش گرفت.
-کم این لعنتیرو بکش،اتاقو به فاک دادی.

تهیونگ پوزخندی زد- اتاق؟ مستی؟؟ ما الان تو بالکنیم.
ایرین خنده ی عصبی ای کرد- اره مستم،زده به سرم... ۵ سال تمومه باهات تو این خونه ی لعنتی زندگی کردم ولی تمامش مساویه هدر دادن ۱۰ سال از عمرمه. کی میخوای تمومش کنی؟

سیگارشو همونطور از بالکن پرت کرد پایین و با خشم توی چشماش اومد جلوی ایرین- اون تو نبودی که ۵ سال پیش گفتی تحت هر شرایطی میخوای کنارم باشی؟؟؟

بعد بلندتر داد زد- تو نبودی که گفتی حتی اگه عاشقم نباشی عشق من کافیه؟ یا یادت رفته که بهت هشدار دادم که ازم انتظار چیزی جز انجام وظایفم به عنوان همسرت فقط توی تخت نداشته باشی؟؟؟

آیرین اشکی از چشمش پایین اومد.

تهیونگ جلوتر رفت- تو خودت قبول کردی... خودت خواستی تو این جهنم باهام بسوزی... من مجبورت نکردم آیرین.
فقط به خاطر شرکت بابات بود..
از عشق آتشین حرف نزن.

چیزی برای گفتن نداشت.
تمام حرفاش با خشونت تمام توی صورتش کوبیده میشدن.
آیرین خیلی خوش خیال بود که فکر میکرد میتونه اون مردو مال خودش کنه.

Behind The Mask (My Dilemma 2)Onde histórias criam vida. Descubra agora