FIXED RELATIONSHIPS

807 98 53
                                    



■■■■■■■■■■■


جیسو با احساس ضعف بیدار شد خواست تکون بخوره که متوجه دستای گره خورده ای دور بدنش شد.
لبخندی زد و دستاشو روی دستای تهیونگ گذاشت،واقعا احساس خوشبختی میکرد. عجیب نبود که همه چی خوب شده بود؟ خوشبختی براش محال شده بود.
هنوزم ته دلش میترسید هر وقت از ته دل خوشحال بود یه چیزی همه چیزو خراب میکرد. بهتر بود بگه همه چی دست به دست هم میدادن تا خوشحالیشو خراب کنن.
نفس عمیقی کشید "چیزی نیست دختر،اروم باش و مثبت فکر کن" با گفتن این حرف دلشو اروم کرد.

با شیطنت توی بغل تهیونگ وول خورد.
-هی تهیونگگگ.
تهیونگ چینی به پیشونیش داد و تکون ارومی خورد.
لبخند شیطنت امیز بزرگی روی لباش نقش گرفت و پررنگ شد- تهیونگگگگ...
تقریبا داد زده بود.
تهیونگ با ترس چشماشو باز کرد و سریع پرسید-چیه؟ چی شده؟
جیسو خندید- چقدر میخوای بخوابی؟ پاشو برو دنبال تهیون.. دلم براش تنگ شده.
تهیونگ آهی کشید و دستی رو چشماش گذاشت- از اینکه دلت برا تهیون تنگ میشه و منو به خاطرش بیدار میکنی ناراحتم.
جیسو ریز ریز خندید- هی،تو جای خودتو داری.
تهیونگ آه دلسوزانه تری کشید و با بدبختی نشست. با دیدن وضعیت خودشون کمی جا خورد ولی بعدش سریع لبخند شیطانی ای زد.
خودشو سمت جیسو خم کرد و تقریبا روش قرار گرفت. جیسو جا خورد و خنده اشو خورد.
تهیونگ صورتشو برد نزدیک تر، جوری که نفس هاش روی پوست جیسو برخورد میکردن و پوستشو بازی میدادن. فاصله بینشونو پر کرد و لب هاشو روی لب هاش گذاشت و با ولع بوسیدش. جیسو چشماشو بست و همراهیش کرد.
بعد مدت کوتاهی تهیونگ ازش فاصله گرفت و لبخند رمانتیکی زد- یاد بگیر که از این به بعد اینطوری بیدارم کنی نه با داد. اونم سر دلتنگی یکهویی جنابعالی برا تهیون.
مشخصا حسودیش شده بود.
-تهیونگ اون پسرمونه ها...
جیسو با لحن بامزه ای گفت.
-میدونم. اما وقتی پیشم دراز میکشی،باهام معاشقه میکنی و تا وقتی که تو جو رمانتیکمونیم نمیخوام حتی حرف پسر خودم باشه. میخوام فقط و فقط فکرت پیش من باشه.
جیسو خندید- چشم اقای حسود،حالا اگه میشه قبل صبحانه برو بیارش..
به لطف رزی تهیون اون شب اونجا نبود و اونا بعد این همه مدت طولانی تنها شده بودن.
تهیونگ آهی کشید و از جاش بلند شد. جیسو سریع چشماشو با ملافه گرفت و گفت- اول از همه شلوارتو پات کنن.
این دفعه نوبت تهیونگ بود که بخنده- اگه پام نکنم و اینطوری جلوت وایسم چی؟ مجبوری همونطوری زیر اون ملافه بمونی؟
جیسو داد زد- زود باش اون شلوار لعنتیو پات کن.
تهیونگ که حالا حس میکرد بازی دست اونه بدش نیومده بود که کمی اذیتش بکنه- اولش باید بگی اون باکسر لعنتیتو پات کن تا شلوار..
جیسو بامزه داد زد-همون،زود باش.
تهیونگ لبخندی زد و لباساشو برداشت و رفت سمت در- من که اینارو میپوشم اما خوب نیست از پدربچه ات و کسی که باهات رابطه داره اینطور خجالت بکشی.
با صدای در جیسو سرشو اورد بالل که با دیدن تهیونگ تو همون حال دوباره جیغی زد- تهیونگگگگگگ....
این بار صدای تهیونگ به خنده ی ارومی ختم نشد که هیچ پشت بند جیغ جیسو قهقهه اش کل اتاقو گرفت-رفتم باشه،رفتم..

Behind The Mask (My Dilemma 2)Hikayelerin yaşadığı yer. Şimdi keşfedin