(Jungkook)
اروم تو سالن بیمارستان قدم میزدم نمیدونم کی به اتاق جیمین رسیدم حتی نمیدونم چقدر زمان گذشته فقط میدونم خیلی وقته به شماره اتاق خیره شدم
اروم در و باز کردم وارد که شدم دیدم جیمین خوابه و یونگی همینطوری که دست جیمین و گرفته با اون دست دیگش با موبایل کار میکنه
وقتی منو دید گوشیشو کنار گذاشت
=یه دفعه کجا رفتی ؟
خودمو روی صندلی انداختم و با دستم شقیقه هام و فشار دادم
_ تهیونگ و دیدم
صدای زمزمشو شنیدم
= رایحش تا اینجا می اومد؟
نفس عمیقی کشیدم
_ اره ....
= خب باهاش حرف زدی؟
سرمو تکون دادم
_ نه بی هوش بود
همینطور که پتو رو روی جیمین مرتب میکرد گفت
= پس چرا پیشش نموندی؟
چشمامو بستم
_ جفت برادرش گفت که برم گفت تهیونگ الان نمیخواد منو ببینه
= نفهمیدی اینجا چیکار میکنه؟
صاف نشستم از عصبانیت دستام مشت شد
_ نه... تو این اشغال دونی هیچکس جواب منو نمیده انگار برادرش خوب سپرده هیچ کس خبردار نشه
تو چشمای یونگی نگاه کردم
_ مطمئنم چیز مهمیه که انقدر سفت و سخت پنهونش میکنن هیونگ
بهم چشم غره رفت
= اروم باش جونگکوک خودتو کنترل کن چشمات تغییر کرده
= حرف برادرش حتما خیلی اعتبار داره
ناله کردم
_ الفا پکه قطعا داره
با شدت سر جاش صاف نشست
= چی ؟؟ هی هی تو میدونستی برادرش الفا پکه و انقدر داری میری رو مخش؟ میخوای حالمون و بگیره؟
نالیدم
_من که کاری نکردم
غرید
= رسما داری برای خودش و صد البته برادر امگاش مزاحمت ایجاد میکنی ما تو شهر اونیم حتما خبر داره که تهیونگ پست زده میدونی میتونه چیکار کنه؟
این حرفش مثل پُتک کوبیده شد تو سرم
تهیونگ منو پس زده
اما یه دفعه با چیزی که به ذهنم رسید سریع بلند شدم
_ هیونگ هیونگ تو نابغه ای ..... یعنی ممکنه به خاطر همین پسم میزنه هر چی هست به اینجا بودن تهیونگ بی ربط نیست
دیدم که یونگی چشماشو تو کاسه چرخوند
با صدای ضعیف جیمین سریع سمتش برگشت
÷یونگی ...
سرشو نوازش کرد
= جانم
÷چه اتفاقی افتاده؟
یونگی بوسه ای رو سر جیمین زد
÷ لیز خوردی سرت خورد به زمین بیهوش شدی جیمینی خیلی نگرانت شدم
...
دیدن عشق بینشون حس خوبی داشت ولی یکمم میشه گفت حسادت کردم
منو تهیونگ هم باید الان کنار هم باشیم و به هم حرفای محبت امیز بزنیم من باید مثل پروانه دورش باشم ولی .....
بعد ۲۷ سال سن وقتی امگام و پیدا کردم که پسم زد
ولی مطمئنم تا دلیلشو نفهمم بیخیال نمیشم.(Namjoon)
همینطور که به منظره بیرون پنجره نگاه میکردم پرسیدم
× اون الفا و دوستاش از شهر خارج شدن؟
صدای جی هوپ بود که تو گوشم پیچید
-نه هنوز اینجان اتفاقا طبق چیزایی که به گوشم رسیده با دوستاش تو بیمارستان بوده و تهیونگ شی و دیده و سعی کرده از دکترا و پرستارا بپرسه ولی جوابی نگرفته
نفس عمیقی کشیدم همینطور که با حلقم بازی بازی میکردم گفتم
- باشه ... حواست بهش باشه اگه یه بار دیگه نزدیک تهیونگ شد بهم خبر بده این شانس اخریه که بهش میدم
جی هوپ تایید کرد و بیرون رفت
به اسمون نگاه کردم
این الفا دیگه خیلی داره پیله میکنه
حتی نمیتونم باور کنم به چه جراتی پاشو تو عمارت من گذاشته
امیدوارم مجبورم نکنه کاری و بکنم که نباید...
(Taehyung)وقتی از بیمارستان مرخص شدم یه راست به کمک جین هیونگ تو اتاقم رفتم و رو تخت دراز کشیدم
تمام استخونای بدنم درد میکرد وقتی جین بوسه ای رو سرم زد و بیرون رفت چشمام و بستم
بهش فکر کردم
شاید دیونه شدم ولی اینکه وقتی صدای کوکی و شنیدم که چطور با نگرانی با جین هیونگ حرف میزد برای یه لحظه حس کردم باید بهش بگم
شاید منو همینجوری قبول کرد
ولی این ایده مزخرف ترین ایده عمرم بود
نمیتونم بزارم زندگیش نابود بشه ...
اون میتونه با یه امگا کامل بدون نقص ازدواج کنه از زندگیش لذت ببره و صاحب چند تا توله گرگ بانمک و جذاب بشه فقط کافیه صبر کنم زود بیخیال میشه
حتی با فکر کردن بهشم ناراحت میشدم
ولی بازم یه صدا تو گوشم پیچید
مثل هیپنوتیزم
صدای بم بابا
* تو باید قوی باشی تهیونگ*
اثر مسکنا که کم کم رفت باز درد شروع شد جوری که از شدت درد ناله میکردم و تو خودم میپیچیدم تمام استخونام برای تبدیل شدن به نیمه گرگینم تیر میکشید ولی هر جور شده باید جلو خودم و بگیرم
باید جلوشو بگیرم اگه بخوام بازم بتونم تبدیل بشم
وگرنه .... فقط کافیه برای رهایی از این درد تبدیل بشم تا نیمه انسانیم از بین بره و فقط یه نیمه امگا مریض بمونه
حتی اگه از درد بمیرمم تبدیل نمیشم.....
نمیشم******************************
خب خب گایز
من زود برگشتم 😁
اینجور که مشخصه شدیدا به شرط ووت عادت کردین چون پارت قبل با اینکه شرطی نبود ولی خیلی سریع رسوندینش و حتی بهم گفتین که شرط کامل شده😁❤
ولی خب این پارت شرطیه 😎
80 تا ووت
کامنت بزارین میخوام بدونم وقتی فیکو میخونین به چی فکر میکنین یا چی انتظار دارین
❤❤❤❤
YOU ARE READING
Mine
Romanceکاپل اصلی : kookv کاپل فرعی : namjin-yoonmin ژانر : omegavers - romance - smut - Mine تهیونگ بعد از جین تنها امگا نر پکه با تمام ضعفاش با تمام احساسات لطیفش برادرش نامجون بهش یاد داده هیچوقت تسلیم نشه و مرحم دردهای خودش باشه تهیونگ فقط یه...