*متن چک نشده🙂🙂💔#نه_به_گشادی
از لحضه ی ورودش احساس مضخرفی داشت حس نگاه های سنگین بقیه روی بدنش عصبیش میکرد
دم عمیق دیگه ای گرفت و به سمت ساختمون اصلی حرکت کرد تنها دل خوشیش این بود که هیچ رایحه ای نداره
درسته بطور عجیبی از نداشتن رایحه خوشحال بود وقتی میدید که رایحه امگا های دیگ خیلی وقتا باعث دردسرشون میشه از اینک رایحه نداره از الهه ماه تشکر میکرد
Tae pov's
باید میرفتم و برنامه کلاسیم رو دریافت میکردم پس باید به به سمت سالن اجتماعات دانش اموزی میرفتم
از اونجایی که قبلا یکدور یکی از معلما مدرسه رونشونم داده بود میدونستم از کدوم سمت به سالن میرسم تعلل روکنار گذاشتم وسعی کردم بی توجه با نگاه ها و زمزمه ها به سالن برم
بعد از چند مین به سالن رسیدم و با توجه به بردی که مختص هر پایه بود به سمت برد سال اولی ها رفتم رو بروی مسئول پخش برنامه ها ایستادم
مسئول مرد جوونی بود و از رایحش میشد تشخیص داد که الفاسهمچنان بی توجه بهم داشت چیزی رو تو برگه وارد میکرد سرغه کوچولیی کردم تا هواسش بهم جمع(؟!) شه.
..
با صدای سرفم دست از نوستن برداشت و سرش و بالا اورد و بعد از اینکه چشمش بهم افتاد ابروهاش و بالا داد و یدور کامل براندازم کردبعد از چند لحضه دوباره به چشمام زول زد
الفا _ سال اولی؟!
پوکر بهش نگاه کردم اگ سال اولی نیستم پس ایجا چیکار میکنم پشت چمی نازک کردم و گفتم
_ بله
نیشخندی زد و گفت_ چ سال اولی خوردنی ... اسمت چیه ؟!
(کوفتم بت نمیرسه بخوری مرتیکه / مردیکه خودش دوتا ددی داره )با شنیدن جمله اولش حس انزجار وجودم رو گرفت
اخمامو درهم کردم و بی توجه به جمله اولش با لحن سردی که سعی میکردم اضطراب ازش مشخص نباشه جوابشو دادم_ کیم .. تهیونگ...
با همون نیشخند رومخش چند مین کاور برگه های زیر دسشو زیر و روکرد و بالاخره یه کاور که چندتا برگه توش بود به سمتم گرفت و بعد صدای نحسش تو کوشم پیچید
_ بفرما کیتن ...
کاور رو از دستش کشیدم و بسرعت از دور شدم مردک احمق
حال بهم زن جقد بعضیا رو مخ و چندشنهمینطور در حال غر غر کردم با خودم بودم که با بر خورد به بدن نسبتا محکمی چند قدم عقب
برگشتم و کاور از دستم افتاد و برگه های داخلش رو زمین پخش شد
با تعجب وکمی حرص سرمو بالا اوردم که با تصویری که دیدم بیشتر متعجب شدماز ظرافتش میشد فهمید ک امگاس ولی همچنان از ظاهرش ...
بدنش پر از تتو بود و رو لب و گوش هاش چندتا پیرسینگ بود..
همونطور شکه نگاهش میکردم که صداش متعجبش تو گوشم پیچید
_ اوفف تو چرا انقد خوشگلی بچه
با حرفش چشمام درشت تر شد یکدور کامل با نگاهش انالیزم و کرد و با نیشخندی که رولباش بود چشمکی زد و همراه دوستاش از کنارم رد شدپوفی کشیدم و خم شدم برگه ها رو از زمین برداشتم و بستم خروجی رفتم....
◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇◇
****سوم شخص****
صدای قدم هاشون طلسم سکوت رو می شکست
حتی جرات نداشتن سرشون رو بالا بیارن چ برسه به اینکه صدایی ازشون خارج شهرایحه های عمیقی ک حس میکردم اختیار رو ازشون گرفته بود حتی الفا ها هم اخساس گیجی میکردن
این اتفاقا طبیعی بودمقاومت در برار یک الفای اصیل سخت بود چه بسا که دوتا باشن
اینک که بسلامت کنارشون نفس بکشی خودش سخت ترین کار بود خصوصا وقتی دو الفا از ریشه خوانوادگی اصیل زاده بودن
جئون
خشتن ترین الفا هایی که در تاریخ پک دارک مایند به خودش دیده .....▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎▪︎
وبالاخرههه جئون ها
هلو🙂
سعی میکنم تو این هفته پارت های بیشتر اپ کنم
ولی اگ نشد چندپارت باهم اپمیشهو اینک اگ مشکلی تو روند داستان وجود داره یا قلم من مشکل داره ممنون میشم بهم بگین😁💜
و اینک اهل شرط وت نیست زیاد اما خودتون ووت بدید دیگ😊
اون ستارهه منتظرتونه😁💜
لاو یوو💜
YOU ARE READING
Holy Lotus
Fanfiction❌ درحال ادیت ... :) ❌ 📒 Fiction : HOLY LOTUS 👬 Couple : kookvkook /sopemin / namjin 🔖Gener : Threesome /little smut /omegaverse / part of history ✍ Writer : bellona / Tess " زمانی ک اینده و گذشته با هم تداخل پیدا میکنن ... اونوقت بای...