Part:1

659 159 13
                                    

کای ساک ورزشیش رو روی دوشش جابه‌جا کرد و وارد باشگاه شد.
عده‌ای مشغول گرم کردن خودشون بودن و چند نفری هم روی دستگاه‌های انتهای باشگاه می‌دویدن.
صدای موزیک و صدای هوا کش باهم قاطی شده بود.

کای به پسر جوونی که پشت میز ثبت‌نام بود نزدیک شد.
-سلام. میخواستم توی کلاسهای مربی دو ثبت نام کنم.

پسر با لبخند جوابش رو داد.
- چه خوب. قبلا هم بوکس کار کردی؟

کای ساک وزرشیش رو روی زمین گذاشت و دستش رو جوری که بازوهای ورزیدش رو به پسر نشون بده روی میز گذاشت.
- خُب من باشگاه زیاد رفتم. چند ساله دارم بدنسازی کار میکنم.
اما بوکس رو تا حالا امتحان نکردم.

پسر که انگار لبخند هم جزئی از صورتش بود جواب داد.
- خُب پس تازه‌کاری. باید تو کلاس آماتورهامون ثبت نام بشی.

کای که خیلی روی عضلات و بدن ساخته شدش حساب باز کرده بود. اعتراض کرد.
-من؟ من ده ساله دارم بدنسازی کار میکنم. اونوقت تو میگی برم تو کلاس آماتورها؟

پسر توضیح داد.
- ببینید آقای محترم. شما بیست سال هم ورزش کرده باشید، بوکس یه ورزش حرفه‌ایه.
باید از پایه مهارت هاش رو یاد بگیری.

کای بحث کرد.
- درسته منم میخوام بوکس رو حرفه‌ای و از پایه یاد بگیرم. اما اینکه من رو بزارید جزو کسایی که تازه چند روزه فهمیدن ورزش یعنی چی خیلی بی انصافیه.

همون موقع پسر ریز جثه و کوتاه قدی کنار میز پیداش شد.
- اینجا چه خبره، بکهیون؟ خیلی سروصدا راه انداختی.

- این آقا میخوان توی کلاسهای تو ثبت نام کنن.
و به کای اشاره کرد.
- ایشون مربی دو هستن. میتونید با خودشون صحبت کنید.

کای با شنیدن اسم مربی دو با تعجب به پسر نگاه کرد.
این اصلا با چیزی که توی تصوراتش بود جور نبود.
باور نمی‌کرد این همون مربی‌ای باشه که حتی چانیول هم با اون قد و قواره ازش حساب می‌برد و کلی ازش تعریف می‌کرد.
یعنی واقعا این پسر ریز میزه که از نظر کای خیلی هم ظریف و شکننده به نظر میومد
همون مربی دوعه معروف بود.
چانیول همیشه براش از ترسناک بودنش میگفت.
ولی اینکه اصلا ترسناک نبود.
ولی با نگاه خیره‌ی مرد نظرش عوض شد.
یک چیزش خیلی ترسناک بود. اون هم چشماش و اون نگاه نافذش.
وقتی نگاهش میکرد، انگار با چشماش چاقو به طرفش پرت میکرد.

مربی به سر تا پای کای نگاهی انداخت.
- تو میخوای بوکس یاد بگیری؟

کای فکر کرد چقدر نظر مربی به عضلات برجسته‌اش جلب شده.
پس با ژست خاصی جلو رفت و خواست جوابی بده، مربی جلوتر اومد و گفت.
- برای یاد گرفتن بوکس زیادی چقری.
فکر نمی‌کنم بوکسور خوبی بشی.

کای با اعتماد به نفس گفت.
- ولی هر کسی من رو می‌بینه از بدن عضلانی من تعریف می‌کنه.
من خیلی قوی و عضلانی هستم.

کیونگسو با نیشخند نگاهش کرد.
- کی ازت تعریف کرده؟
دخترای توی کلاب ؟

بکهیون از اینکه میدید کیونگسو به این راحتی بچه‌ی مردم رو ضایع می‌کنه، خنده‌اش گرفت.

اما لپش رو از تو گاز گرفت و خنده‌اش رو خورد.
- مربی دو یه کم تو کارشون سختگیر هستن.
ولی اگه به حرفاش گوش بدی....

کیونگسو بی حوصله به بک نگاه کرد.
- تو کار من دخالت نکن بک...
خودم میدونم دارم چی میگم.
تو هم پسر جون اینجا وقتت رو تلف نکن.
تو به درد این کار نمیخوری.
شانست رو تو شو مدها و این چیزا امتحان کن.

و روش رو برگردوند تا به کلاسش برگرده.

کای که حسابی تو ذوقش خورده بود با نگاه خالی به بکهیون زل زد.

بکهیون در حالیکه موهاش رو پشت گوشش میزد گفت.
- چیه؟ نکنه می‌خوای من به جات بهش التماس کنم؟
اگه خیلی می‌خوایش برو و بیشتر ازش خواهش کن.

"خواهش؟
خواهش کنه؟
کای با اون همه ادعا به کسی خواهش کنه؟"

اما تو دلش گریه کرد.
' من خیلی میخوامش...من میخوام بوکسور بشم...اونم ازون خفنای حرفه‌ایش.
چانیول هم گفت فقط اون میتونه کمکم کنه.'

پس با یه نگاه به بکهیون و یه نگاه به پشت سر کیونگسو تصمیمش رو گرفت.
- میرم ازش خواهش کنم مربیم بشه.

بک مشتش رو بالا آورد.
-آره برو..فایتینگ...

*****
و اینطوری شد که کای یک ماه تمام هر روز چند ساعت دنبال کیونگسو راه میرفت و ازش خواهش میکرد تا مربیش بشه.
و البته با دیدن شاگردها و حرفه‌ای عمل کردنای مربی مصمم‌تر هم می‌شد.
چند بار چانیول رو برای واسطه شدن همراه خودش آورد.
اما اون عوضی غیر از یکبار که با مربی حرف زده بود. دفعه های بعد فقط با لاس زدن با مسئول ثبت نام کار مفید دیگه‌ای انجام نداده بود.

تا اینکه بالاخره یک روز، کای تمام غرورش رو زیر پاهاش گذاشت و جلوی اون مربی فسقلی
زانو زد و با التماس گفت.
-مربی، خواهش میکنم من رو به عنوان شاگردتون بپذیرید.
لطفا. هر کاری که بگید انجام میدم. فقط اجازه بدید من شاگردتون بشم.

کیونگسو با چشمای نافذش چند لحظه به پسر نگاه کرد.
دیگه اثری از اون غرور و تکبر روزهای اول نبود. و خواستن واقعی رو توی چشماش دید.
- خیلی خُب. حالا که اینقدر داری براش تلاش میکنی قبول میکنم. ولی یادت باشه باید به حرفای من گوش بدی و هر چیزی که تا حالا تو باشگاههای قبلیت تو سرت کردن رو فراموش کنی. به این شرط قبولت میکنم.

کای با خوشحالی از جاش بلند شد و چند بار تعظیم نود درجه کرد.
- چشم مربی. حتماً مربی.

      The RingDonde viven las historias. Descúbrelo ahora